برش هاي تاريخي رويارويي ايرانيان با نفت تا پيش از اکتشاف
نفت تا پیش از دارسی
مشعل دارسي نامي است که با نفت ايران و از همان نقطه با تاريخ معاصر ايران پيوندي عجيب دارد. روزي که چاه شماره يک فوران کرد، گويي تاريخ معاصر ايران به صفحات ديگري ورق خورد. دارسي و ماجراي پافشاري چند ساله اش براي کشف نفت در ايران و منافعي که نصيبش شد، کم و بيش و به فراخور روايت شده است و تقريبا مي دانيم آنچه گذشت را. اما نفت فقط از زمان دارسي در ايران وارد زبان، فکر و نوشته هاي ايرانيان نشد، بلکه بيش از صد سال قبل از دارسي، ايرانيان سرو کاري با نفت و گاز پيدا کرده بودند. اينجا گذري داريم بر شمه اي از آنها در لابه لاي تاريخ معاصر ايران.
گذشته از اينکه در زمان باستان، ايرانيان در ابعاد مذهبي و پزشکي و کاربردي، استفاده هايي از نفت و قير طبيعي مي برده اند، پس از اشغال اصفهان توسط محمود افغان و سقوط صفويان درباره نفت و گاز خبرهايي بوده است، خبرهايي که نشان مي دهد ايرانيان کنجکاوانه مي کوشيدند از کاربرد آن سر درآورده و يا به توصيف کارکردهاي آن در جهان بپردازند.
نفت عليه فيلان هندي
بعد از سقوط صفويان، نادرشاه افشار کوشيد تا با جمع آوري توان نظامي و فکري، اعتبار از دست رفته ايران را دوباره احيا کند. همه دوران زمامداري نادر به جنگ و گريز گذشت. او در سال 1108 اشرف افغان جانشين محمود را از ايران بيرون راند و به حکومت هفت ساله افغانان شورشي خاتمه بخشيد. نادرشاه جنگ هاي زيادي داشت، اما يکي از اصلي ترين جنگ هاي او که به واسطه تعقيب افغانان از قندهار به هند و حکومت گورکاني آن بود، جنگ کرنال است؛ جنگي که سرنوشت شبه قاره را در سال هاي کوتاهي پس از حمله نادر دستخوش تحولات بسياري کرد و چهره خاورميانه دگرگون شد. اما حضور حساس و تعين کننده نفت در اين جنگ، حکايتي خواندني دارد. ارتش گورکاني براي مقابله با دشمنان در جنگ ها هميشه از فيل هاي بسيار عظيم الجثه اي که به انواع ادوات جنگي زمانه خودشان آنها را آراسته بودند، استفاده مي کردند. اين فيل هاي تنومند و درشت هيکل، رعب و ترس زيادي بر جان اسب ها و سواران مي انداختند و از سوي ديگر در مبارزه هاي تن به تن قطعا غلبه با فيل سواران بود و نه اسب سواران. نادرشاه با استفاده از نفت، ارتش فيل سوار هندي را چنان مرعوب کرد که به سرعت از هم پاشيده و مغلوب شدند. نادرشاه با استفاده از نفت، هند را تا دهلي اشغال کرد و با غنايم بسيار زياد امپراطوري گورکاني را به صورت بسيار ضعيفي ابقا کرد. همين امپراطوري ضعيف شده به دست نادر چند سال بيشتر دوام نياورد و انگليسي ها با کمپاني هند شرقي حکمراني سرنوشت سازي را بر آن آغاز کردند. در يکي از کتاب هاي تاريخي از قول يک بازرگان انگليسي درباره حضور نفت در جنگ کرنال آمده است: «در اين جنگ وضع قابل ملاحظه اي پيش آمده بود که بسياري از مورخان که درباره اين جنگ کتاب نوشته اند، آن را ذکر نکرده اند. اين اشخاص در حقيقت از فيلان جنگي سخن به ميان آورده اند، ولي نگفته اند از آنها چه استفاده اي به عمل آمده است. اين جانوران وحشت انگيز را براي جنگ مجهز کرده و در راس ارتش هند قرار داده بودند. فيلان جنگي هميشه در مشرق براي ارعاب دشمن به کار رفته اند. مورخان و شاعران از بزرگي و ساز و برگ آنها داستان هايي گفته اند که آدمي را به وحشت مي اندازد. نادر مي دانست که هندي ها چگونه مي جنگند، بنابراين به شتررانان خود دستور داد که مقداري هيزم بر پشت شتران بار کنند و آنها را با نفت آتش بزنند. به خوبي مي دانيم که اين جانوران عظيم با چه وحشتي به اين آتش مي نگريستند و به اين ترتيب فيلان هندي به جاي آنکه قواي ايران را در هم بريزند، به مجرد نزديک شدن شترها رو به گريز نهادند و در قسمت اعظم ارتش هند هرج و مرج عجيبي برپا کردند. در اين جنگ هفده هزار هندي که در ميان آنها بسياري از اميران هند يافت مي شدند، به قتل رسيدند». نادرشاه بهره از نفت را در جنگ ها رها نکرد و به قواي دريايي ايران نيز دستور داد که از قير براي ساخت کشتي هاي جنگي بهره ببرند تا در رزم دريايي کارا تر باشند. جالب است که يکي از دولتمردان عصر قاجار در خاطرات خود درباره کلات نادري مي نويسد: «اسم يک دروازه اين شهر نفط(نفت) است و يک دروازده ديگر خراسان است. به مناسبت اينکه آنجا به قدري منابع نفط(نفت) است که روي زمين نفط نمايان و آشکار است».
نفت در سفرنامه هاي ايراني
پس از سقوط سلسله زنديان که پس از افشاريان روي کار آمده بودند، سلسله قاجار ايران را تصاحب کرد و شکست سختي به لطفعلي خان زند داد تا اينکه جنگ هاي ايران و روس و دو معاهده ننگين گلستان و ترکمن چاي رخ داد. بعد از اين جنگ ها بود که کم کم و خصوصا در دوران ناصري، پاي شاهان و شاهزادگان به غرب باز شد و فرنگستان چشم آنها را گرفت. سفرنامه نويسي در ميان اين مسافران از همه جا بي خبر ديار فرنگ رونق داشت. در ميان سطور بهت زده نوشته هاي اين مسافران چراغ هاي گاز خيابان ها گويا جلوه ديگري داشته است. اين مسافران در شهرهاي مهمي چون لندن و پاريس و سن پترزبورگ اين منابع روشنايي و نوراني خيابان ها را توصيف کرده اند. در زمانه اي که اين سفرنامه نويسان در شهرهاي مذکور به توصيف روشنايي هاي چرغ گازها در خيابان ها و معابر پرداخته اند، سرزمين ايران و شهرهايش در تاريکي مطلق شبانه فرو مي رفت. اگر چه شمع و پيه سوز و روغن کرچک و مشعل هيزمي نوري توليد مي کردند، اما هيچ کدام مشعل گازي نمي شدند. ميرزا ابوطالب خان از نخستين ايرانياني است که با حمايت مالي کمپاني هند شرقي به لندن رفته است. او در سفرنامه اش درباره اين چراغ ها نوشته است: «در چراغان اين ملک، وزش باد و تکرار حرکت و رعايت لطافت، فتيله چراغ را در قمقمه هاي بلورين الماس تراش مي گذارند و آن قمقمه ها را بر ميخ هايي که روزانه بر ديوار و پيشاني دکاکين کوبيده و انواع و اشکال، مختلف از کوبيدن ميخ ها برآورده اند، آويزند. بنابر اينکه قمقمه ساده و رنگين به انواع رنگ هاست، تصور انسان و صورت و لباس و شکل تاج و نام پاشاه و نام ملکه از آنها ترکيب مي يابد چون ديوار خانه ها و دکاکين به قاطر و خط مستقيم واقع شده و روشني هر خانه و دکان هر کس به ذمه صاحب آن است و نه از سرکار حاکم، هر کس بنا به اظهار حسن سليقه خود و تحسين عام در آن باب سعي مبذول داشته، اختراع هاي تازه و رنگ به رنگ روي کار مي آورد. بنابراين چراغان آنقدر لطيف و سرور افزا مي گردد که بيان آن از قدرت قلم خارج است». يکي ديگر از مسافران فرنگ، ميرزا صالح شيرازي و او نيز در لندن چراغ هاي گازي را ديده و به وصف آنها پرداخته است. او که بسيار تحت تاثير اين چراغ ها قرار گرفته درباره آنها در سفرنامه اش به نام سفرنامه ميرزا صالح شيرازي نوشته است: «از هر طرف کوچه به فاصله شش ذرع الي ده ذرع، چراغي در فانوس شيشه اي در بالاي دروب گذاشته اند که همه شب مي سوزد و مدت ده سال است که از دود زمين چراغ ها ساخته اند که در دکان ها دودها را از آن روانه کرده که بسوزد. بالفعل در کوچه معظم چراغ ها را از دود و زغال روشن مي کنند و از خارج لندن در هر راه چند ميل، چراغ در ميانه فانوس روشن است». اما سن پترزبورگ هم براي مسافران فرنگ ديدني هايي درباره چراغ ها دارد. اين بار نوبت مصطفي خان افشار ملتزم رکاب خسرو ميرزا شاهزاده قاجار است که ذکر فانوس هاي الماسي را بکند. او در سفرنامه خويش در اين باره مي نويسد: «وسط کوچه جهت کالسه سواران اند و عراده کشان، در هر کوچه از دو طرف به فاصله سي قدم، چوبي ملون نصب کرده و بر سر آن فانوسي شيشه اي ترتيب داده اند. شب ها ميان آن چراغي مشتمل بر چهار فتيله مي گذارند و کوچه ها شب ها چنان روشن است که آيند و روند را حاجتي به فانوس نيست و در مسکو شب ها هفت هزار فانوس روشن مي شود و در سن پطرزبورگ به مراتب بيشتر از آن و چون به متابعت کوچه ها اين فانوس ها را به خط مستقيم نصب کرده اند براي شهر آرايش بسيار از روشنايي آنها حاصل مي شود. خصوص در کنار رود نيوا، که به طول شهر از دو کنار آن بر روي پل ها فانوس ها گذاشته اند و بر آب عکس مي اندازند».
هوتز و رويتر؛ طمع غربي قبل از دارسي
درست است که در ميان همه غربي ها اين دارسي بود که به جنوب ايران آمد و با سماجت خاص خودش بالاخره نفت را از اين سرزمين بيرون کشيد اما پيش از دارسي نيز چند خيز مهم براي سوءاستفاده هاي فرصت طلبانه غربي ها از منابع زيرزميني نفت ايران برداشته شده بود. نخستين آنها قراردادي با عنوان «هوتز» است که در سال 1263 خورشيدي رقم خورد. اين شرکت کار خود را از بوشهر شروع کرد اما به سرعت کوتاه آمد و جست وجوي نفت را رها کرد. در يکي از کتب تاريخي درباره اين قرار داد آمده است: «شرکت انگليسي هوتز متعلق به آلبرت هوستن تبعه هلند، يک شرکت تجاري بود که در امر صادرات و واردات در خليج فارس فعاليت مي کرد و مرکز آن در بوشهر قرار داشت. اين شرکت با کسب امتياز استخراج نفت از دولت ايران به عمليات حفاري در دالکي و جزيره قشم اقدام کرد، اما ديري نپاييد که با ناکامي مواجه شد و دست از کار کشيد تا اينکه چندي بعد امتياز خود را به شرکت «حقوق معدني بانک ايران» که به منظور فعاليت در زمينه ذخاير معدني تاسيس شده بود، واگذار کرد. منطقه حفاري به تلاش حفاران اقبال نکرد و حاضر به همکاري با کاوش گران نفتي نشد. در نتيجه شرکت حقوق معدني بانک ايران نيز به همان سرنوشت هوتز دچار شد. با الغاي امتيازات معادن از سوي دولت ايران امتياز مورد بحث ملغي و شرکت حقوق معدني بانک ايران نيز با اعلام انحلال از صحنه فعاليت هاي حفاري خارج شد». اما مورد دوم تا پيش از دارسي، مورد عجيب رويتر است. حتما نام خبرگزاري رويترز را شنيده ايد. نامي که بر گرفته از شخص بارون جوليوس رويتر است که سال 1268 خيز دوم را براي بهره از نفت ايران را برداشت. سال هاي تلخ و سياه عهد ناصري و دقيقا پس از مرگ اميرکبير، شاه و شاهزادگان و وزرا يله و رها کشور را غرق در استقراض مي کنند. آنها با شيفتگي بي حد و حصرشان به هر بهانه اي مسافر فرنگستان مي شوند و هزينه هاي بسيار گزافي را به کشورمان تحميل مي کنند. به واسطه عقب ماندگي ها و توسعه نيافتگي هاي ايران در عصر قاجار يک راه براي تهيه پول سفرهاي فرنگ و بريز و بپاش هاي شاه و شاه زاده ها باقي مي ماند و آن دادن امتيازهاي کلان به حکومت هاي غربي است. روتيرز در چنين فضاي فرهنگي و اقتصادي متولد مي شود و علاوه بر چشمداشت به معادن و منابع سرزميني ايران، نفت را نيز نشانه مي رود. در يکي از اسناد تاريخي که مواد قرارداد رويتر را آورده، در ماده يازده مستقيما به نفت نيز اشاره شده است. هر چند با فشارهاي ميهن دوستان داخلي و سياست ورزان خارجي امتياز و قرارداد رويتر ملغي شد اما نشان داد چشم اجنبي ها به نفت ايران خيره بوده است. «دولت عليه ايران به حکم امتيازنامه و قرارنامه حاضره به اصحاب اين امتياز حق مخصوص و امتياز انحصاري و قطعي مي دهد که در طول اين امتياز در تمام ممالک ايران، معادن زغال سنگ، آهن، مس، سرب، نفت و غيره را و هر معدن ديگر که ايشان مناسب بدانند، کار بکنند و از آنها تمتع بردارند به غير از آن معادني که ملک مردم است و صاحبان آنها در آنها کار مي کنند. در خصوص اين نوع معادن هر وقت کمپاني بخواهد آنها را بخرد، بايد با صاحبان آنها به رضاي طرفين معامله نمايد، به طور وضوح مقرر است که هيچ يک از کارگزاران دولتي و مذهبي و هيچ يک از رعايا و تبعه و اشخاص نمي توانند در خصوص يک معدن ادعاي حق تصرف کنند، مگر در صورتي که مدت 5 سال قبل علنا و با تصديق عامه در آن معدن کار کرده باشد، خارج از اين شرط است. هر معدني که کمپاني پيدا بکند مثل زمين ساده و عادي محسوب خواهد شد و از جانب کمپاني به قيمت متداول آن ولايت خريده خواهد شد و اگر لازم شود، دولت صاحب يا اصحاب آن زمين را مجبور خواهد کرد که آن را به قيمت متداول آن ملک به کمپاني بفروشد».