ناخودآگاه نگرانیم

ناخودآگاه نگرانیم
او درباره تفاوت های این نوع کار عنوان می کند: اولین، بزرگترین و غیرقابل جبران ترین سختی کار، این است که من متوجه نشدم پسرم چه زمانی 22 ساله شد و دخترم چه زمانی دانشگاه فارغ التحصیل شد. الان وقتی می بینم پسرم، هم قد من شده، می گویم تو کی بزرگ شدی. من لذت لحظه به لحظه از  بزرگ شدن بچه ام را نچشیدم. شاید کسانی که این حرف ها را بخوانند، بگویند 14 روز هم پیش خانواده تان هستید. باید بگویم ما 14 روزی که اینجا هستیم و کنار خانواده زندگی نمی کنیم و تمام فشارهای روحی روانی را تحمل می کنیم، 14 ماه برای مان می گذرد  و در عوض وقتی پیش خانواده می رسیم  این زمان 14 ساعت می شود. به همین دلیل، لذت داشتن خانواده را نمی چشیم. از این بدتر خیلی از عزیزانمان را آنقدر کنارشان نبودیم که آنها را از دست دادیم. وقتی می روند، غمی جانکاه دلمان را چنگ می زند. به این موارد خطرات این نوع کار در کنار خطرهای پرواز، کشتی و... را هم اضافه کنید. امیری پور می گوید: ما ناخودآگاه نگرانیم و می ترسیم. 
او در توصیف سکوی بلال می گوید، خوشبختانه از جمله سکوهایی است که مسؤولان منطقه فعالیت آن را با توجه به اینکه سکویی با علم جدید بود با تعدادی از افراد با سابقه تر از سکوی سلمان برنامه ریزی کردند و در واقع اساس کار با تجربه ای شروع شد که حالا 18 سال است سکو به شکلی نگهداری شده که از نظر استانداردها در سطح فلات قاره و خلیج فارس بی نظیر است و باید بگویم که استانداردهای ایمنی و صنعتی در اینجا رعایت می شود. با این حال باید بدانید که اینجا را با چنگ و دندان و اورهال و سرویس کردن صدباره قطعات حفظ کردیم. یک صنعت پیچیده است که بخش اعظم آن ساخت خارجی هاست. خوشبختانه بخش زیادی از آن را تا امروز خوب نگه داشته ایم. 
  او   می گوید: من دوست ندارم کلاس کارم را با این جملات از بین ببرم.   نفت یکی از باکلاس ترین  سازمان های 100 سال اخیر بوده است. 

 

یک دقیقه هم غفلت نمی کنیم

نیروهای جوان تر سکو نیز از سختی کار در اینجا روایت مشابهی دارند. مثل عسگر حسین پور، مهندس شیمی 38 ساله که سابقه 12 سال فعالیت در واحد بهره برداری را دارد و می گوید: روزهای اول کار روی سکو بغض مان می گیرد. 1500 کیلومتر از ارومیه دور هستیم. 100 کیلومتر از خشکی فاصله داریم. سکو کاری، به مرور زمان بر روح و روان تاثیر می گذارد. خانواده ام همیشه می گویند بی خیال کار باش و هنوز عادت نکرده اند. سه، چهار روز مانده که به خانه برویم، خوشحال هستیم و سه، چهار روز مانده به آمدن به اینجا افسرده می شویم. این جمله آخر او، حرف مشترک تمام اقماری هاست که بارها آن را شنیده ام. او به حساسیت کار خود در اتاق کنترل اشاره می کند: پروسه کنترل فرایند تولید نفت از داخل چاه تا انتقال به مخازن بارگیری را به عهده دارم تا آب و گاز را در فرایندهایی جداسازی و تفکیک کنیم. 24 ساعته پایش می کنیم که از نظر دمای فشار تغییری در سیستم ایجاد نشود. یک دقیقه هم غفلت نمی کنیم.

از سکوکاری لذت می برم

نگاه مسعود کشتکار از مهندسان مشغول در بخش آزمایشگاه کنترل کیفیت نفت خام متفاوت تر است. او می گوید که اینجا فقط آهن و پله است، هوا شرجی و سختی کار زیاد است؛ اما من دریا و سکوکاری را دوست دارم و از آن لذت می برم. کار روی سکو روحیه می خواهد و صمیمیت بین همکاران خیلی زیاد است. حجت جعفری، مسؤول اچ اس ای سکو؛ اما معتقد است که در ابتدای کار روی سکو، چون یک فعالیت جدید است، هیجان داری. به مرور زمان باید برای خود هیجان ایجاد کنی، وگرنه کار خسته کننده می شود. خواسته او این است که به مسائل رفت و آمد و همچنین گریدهای نیروها بیشتر توجه شود.

جنوبی ها طرفدار پرسپولیس

اگر برایتان این سوال مطرح است که غیر از کار تولید نفت، زمان استراحت سکوداران چگونه می گذرد، در اینجا یک باشگاه ورزشی، البته در سطح محدودیت فضای سکو قرار دارد و یک اتاق تلویزیونی که به آن سالن سینما گفته می شود. همه چیز به اصطلاح خودمانی جمع و جور است. معاون سکو می گوید که معمولا برای رویدادهای ورزشی، همکاران در سالن سینما دور هم جمع می شوند. با این حال روی سکو با جاهای دیگر فرق دارد. همه آنکال هستیم و به این نوع زندگی عادت کرده ایم. حسین امیری پور هم درباره زمان استراحت و خارج از کار روی سکو می گوید: مهمترین تفریح ما دورهمی در رستوران، چای خوردن و صحبت کردن است. موضوع صحبت ها هم مسائل شخصی است تا فوتبال. می پرسم استقلالی هستید یا پرسپولیسی، می گوید: هر کسی بچه هر جاست، باید طرفدار تیم شهرش باشد تا رشد کند. من طرفدار فولاد خوزستان هستم. وقتی فقط تبلیغ استقلال و پرسپولیس می شود، از دورافتاده ترین نقاط با استعدادها   می خواهند به پایتخت، بیایند و می بینیم که نیمکت نشین می شوند. 99 درصد پایتخت، بچه های شهرستان هستند؛ البته درباره موضوع گپ زدن ها بگویم که اگر رفیق ها خیلی صمیمی باشند، موضوع صحبت مشکلات خانوادگی می شود، یک سطح دیگر هم مشکلات کاری است. اینجا سعی می کنیم روابطمان طوری باشد که بتوان روی این آهن وسط دریا زندگی کرد.  امیر محبی، مهندس مکانیک است که دو سالی می شود به این سکو آمده، می گوید زمان استراحت بیشتر باشگاه بدن سازی می روم. اینجا دستگاه ایکس باکس و بیلیارد هم داریم.  این مهندس مکانیک که استقلالی است، دربی استقلال و پرسپولیس را که قرمزها بردند، روی سکو تماشا کرده و اعتراف می کند که در آن شیفت پرسپولیسی ها بیشتر بودند؛ می گوید در آن شیفت بیشتر بچه های جنوب بودند و پرسپولیسی.

مي پرسم بعد از بازي کجا فرار کرديد، مي گويد اين هم خاصيت اينجاست که محيط کوچک است. او در ميان صحبت هايش اين خواسته را هم دارد که درخواست انتقال براي سکوداران آسان تر شود.

هر ثانيه يک خاطره يا گلوله

در ميان اين گپ و گفت سراغ خاطراتشان را مي گيرم که روايت هاي متنوعي مي شنوم. يکي از آنان مي گويد: قديم ها وقتي براي مصاحبه با رزمنده ها به جبهه مي رفتند، مي گفتند هر ثانيه يک خاطره است و هر گلوله که مي افتد، يک خاطره تلخ و شيرين دارد. کار ما هم تقريبا همين است، پر از خاطره و چالش. زماني که يک چاه شات داون مي شود، شرايط اضطراري است و بايد در کمترين زمان آن را احيا کنيم تا نفت در لوله ها بيايد؛ اين به معناي جنگ اقتصادي و تحريم است. با توجه به تحريم براي تامين قطعات با مشکل مواجه هستيم. اگر در شرايط عادي دستگاهي دو سال يک بار اورهال مي شد، در شرايط موجود در هر شيفت کاري اورهال مي شود. غيرت بچه ها و مديران باعث شده کار راه بيفتد. نکته جالب ديگري که مي شنوم، اين است که در سکوها و جزاير اقماري بدون حتي يک درصد خطا با يک ايران کوچک از ترک، لر، بلوچ، اصفهاني، يزدي و... البته اديان مختلف شيعه، سني و... و هر گرايش و اخلاقي مواجه هستيم. اگر بخواهيم يک نظرسنجي از ايران داشته باشيم، در سکو مي توانيم بفهميم در ايران چه کسي با چه چيزي موافق يا مخالف است.

پايان راه

کشتي در حال دور شدن از سکو است و يکي از مهندسان که همسفر ما براي بازگشت به خانه است، مي گويد: کجاي اين جغرافيا قرار داريم و براي چه هستيم. مي گويد احساس دلتنگي مي کنم. طرح اقماري براي انسان ساخته نشده و با تک تک زاويه هاي زندگي انسان اعم از روحي، رواني، بهداشتي، خانوادگي، اجتماعي و... منافات دارد. به همين دليل است که تبعات آن را هيچ پولي جبران نمي کند. کار در اينجا يک ماموريت يک ماهه يا يک ساله نيست؛ بالاي 39 سال تا بازنشستگي کار مي کنيم. بنابراين سکو براي ما سکويي ها خانه دوم است. دريا هم هميشه آرام نيست. خيلي ها تا به اينجا برسند زير سرم مي روند. اين هم از سختي رفت و آمد ماست.

امروز در بيم رفتن با کشتي هستيم که به جزيره برسيم، فردا اين بيم ادامه دارد تا از جزيره با هواپيما به تهران برسيم. براي برخي همکاران هم تهران مقصد نهايي نيست و بايد تا شهرهاي خودشان حرکت کنند. 24 ساعت فقط به هول و هراس رفتن و برگشتن ما مي گذرد. يکي ديگر از همسفران هم مي گويد: خواهش مي کنم به مسؤولان بگوييد از ما اقماري ها بيزار نباشند. يک پرستار اگر عاشق کارش نباشد، بيمارش به خاطر يک سرنگ راحت مي ميرد، پس بايد تعهد هم داشته باشد. ما تعهد داريم که نفت اينجا پابرجاست. ما تعهد داريم که صنعت نفت با 40 سال تحريم سرپاست. بيشتر به مشکلات و رفاهيات ما توجه کنيد. فکر نکنيد فقط ما اقماري ها افراد مدعي و پرتوقع هستيم. فکر نکنيد اقماري ها زياده خواه هستند. آنها در ازاي شغل شان زندگي شان را مي فروشند؛ اما عشق و تعهد به مملکت باعث مي شود سکوها را نگه دارند، وگرنه پول و هيچ چيز ديگر نمي تواند آن را جبران کند و درددل هايي که ادامه دارد ...

چون تا زمان رسيدن به جزيره، شب از نيمه مي گذرد، شام را در کشتي مهمان همسفران سکوي بلال هستم. هرچه از سکو فاصله مي گيريم، زيبايي آن بيشتر نمايان مي شود. يک نگين درخشان در دل تاريکي شب مقابل چشمانتان ظهور مي کند؛ شهري روشن وسط آب.