نگاهی به سیره پیامبر اعظم(ص)
آشنایی با سیره پیامبر(ص)، یکی از منابع معرفت اسلام و قرآن است، چراکه سیره آن حضرت، ترجمان قولی و عملی قرآن است. سبک رفتار و محتوای گفتار، سکوت در برابر اعمال دیگران و امضای سنت های اجتماعی و مردود دانستن آنها برای همه مسلمانان، حجت شرعی و درس دینی است که باید آنها را عملیاتی سازند. بر این اساس در مطلب پیش رو کوشیده ایم تا بر وجوهی از سیره پیامبر گرامی اسلام تاکید کرده و آنها را توضیح دهیم. برخلاف پندار بعضی از مسلمان ها که تا سخن از شیوه رفتار پیامبر یا ائمه دین به میان می آید، می گویند: آنها معصومند و ما کجا، آنها کجا باید گفت: این انگاره، سخن نادرستی است؛ کار پاکان، سرمشق عملی ما و به مثابه تشریح و بیان عملی دین است. بنابراین لازم است آن بزرگواران را الگو قرار دهیم و طبق رفتار آنان سلوک کنیم، چراکه آنها با تمام امتیازاتی که دارند، از جنس بشرند و مانند دیگران زندگی می کنند. نمونه هایی از سیره پیامبر اعظم(ص) به این شرح است:
1 – رفتار مناسب با زنان
رسول اکرم(ص) با آیات قرآن و سیره عملی خویش، عکس العمل مناسبی را در عصر جاهلیت از خود بروز دادند و به بانوان، شخصیت و حیات تازه ای بخشیدن. امام صادق(ع) درباره سیره آن حضرت می فرماید: خط مشی رسول خدا(ص) این گونه بود که به زنان سلام می داد و آنان نیز پاسخ می دادند. رسول اکرم(ص) بارها به اصحابش می فرمودند: آگاه باشید بهترین شما کسانی هستند که با زن ها نیکورفتار باشند و من برای زن هایم بهترین شما هستم و در حدیثی دیگر فرمودند: «انسان باشخصیت، زنش را محترم می شمارد، ولی آدم پست آن را بی مقدار می داند». از علائم خوش رفتاری آن حضرت با همسرانش این بود که در محیط خانه کار می کرد، لباس و کفش خود را می دوخت، گوسفند و شتر را می دوشید و در گرفتاری های خانوادگی آنان را یاری می کرد. گاهی که خدمتگزار خانه خسته می شد، شخصا گندم و جو را دستداس می کرد.
2 - زندگی زاهدانه و متواضعانه
پیامبر گرامی اسلام(ص) روی زمین غذا می خورد و بسیار ساده نشست وبرخاست می کرد. هر کس دعوتشان می کرد، می پذیرفت، چه عبد و فقیر بود و چه ثروتمند و غنی، همواره دسته جمعی غذا میل می کرد و در هیچ کجا دیده نشد که پیامبر(ص) اجازه بدهد نیم خورده او را برای شفا بردارند. در حالت تکیه داده غذا نمی خورد، سیر نشده از سر سفره برمی خاست و خدا را حمد و سپاس می کرد.
3 - مشورت با یاران
آن حضرت در امور مهم نظامی با اصحابش مشورت و نظرخواهی می کرد و در آزاد کردن بعضی از بستگانش، رضایت مجاهدان را می طلبید. در جنگ «بدر» و «احد» شورای نظامی تشکیل داد و از فکر و نظر یارانش استفاده کرد، این در حالی بود که آنها عاشق فرمانبری از او بودند. این شیوه را بعضی از خلفا نیز بعد از آن حضرت پی گرفتند و با حضرت علی(ع) به شور می پرداختند، هرچند در برخی امور که با قدرتشان منافات داشت، مشورت را ترک می کردند.
4 - ایمان خالص
برخی از مردم خدا را با تردید می پرستند، یعنی آن گونه نیست که به تمام جهات و در هر حالی و موقعیتی که قرار دارند، خداپرست باشند، بلکه بسیاری از آنان برای دنیا و رسیدن به آمال مادی، خدا را پرستش می کنند. اگر خیری به آنها برسد خدای را سپاس می گزارند و دلشان آرام می گیرد، اما همین قدر که امتحان و آزمایش شوند و ضرری متوجه آنان شود، به آن پشت می کنند. اما سیره پیامبر از ایمان همه جانبه اش به خدا مایه می گیرد و در تمام احوال خدا را می پرستد، چه آنگاه که در شعب ابوطالب در محاصره دشمن و تحت فشار اقتصادی قرار دارد و گرسنگی بچه ها، به ویژه فاطمه(س) جگر او را می سوزاند و چه آن زمان که در اوج قدرت بود؛ در هر حال، در نهایت اشتیاق، خدای را سپاس می گوید و ذره ای از ایمانش به او کم نمی شود.
5 - دوستی و مدارا با مردم
رسول مکرم اسلام(ص) مطابق جهان بینی اسلامی، بندگان خدا را مظهر آیات الهی می دانست و آنان را بسیار دوست می داشت و بر سعادت و هدایت آنها حریص بود. سختی های زندگی مادی و ضلالت و گمراهی قومش برای وی غم انگیز و مصیبت بار بود. به همین دلیل وقتی یک یهودی به دروغ ادعای طلبکاری می کند و او را از حرکت بازمی دارد و عمامه اش را به گردن وی می پیچاند، آن حضرت عکس العمل خشونت باری نشان نمی دهد و اصحابش را نیز از تعرض به وی نهی می کند و همین مهربانی، آن یهودی را شرمسار می کند، به طوری که بی اختیار شهادتین را می گوید. امام سجاد(ع) در خطابه شورانگیز شام می فرماید: من فرزند آن رادمردی هستم که وقتی مردم پابرهنه بودند، او هم پابرهنه راه می رفت و هنگامی که آنان کفش پوش شدند، او هم نعلین برای خود انتخاب می کرد. وقتی در مکه و طائف پیشانی ایشان را شکستند، پیامبر اسلام(ص) به جای نفرین، آنان را دعا کرد و فرمود: «بار پروردگارا! قوم من لیاقت دارند و نمی فهمند، آنان را هدایت فرما». در جنگ احد پیشانی اش را شکستند، از مکه اخراجش کردند، ولی پس از فتح مکه از ابوسفیان ها گذشت و فرمود: «انتم الطلقا؛ شما آزاد هستید». از شعب ابوطالب که آزاد شد، باز هم به سراغ مردم رفت و آنان را به اسلام دعوت کرد، چراکه او طبیب دل سوزی بود که به سراغ مریض هایش می رفت و به درمان آنان می پرداخت. اینها همه نشان دهنده شرح صدر و اوج مهربانی کسی است که هیچ گاه کینه کسی را به دل نگرفت و هیچ کسی را از خود نرنجاند. به قول امام راحل(ره) «در شدت شفقت و رافت آن بزرگوار بر همه عائله بشری همین بس که قرآن در آیات اول سوره شعراء می فرماید: «ای رسول ما! تو چنان در اندیشه هدایت خلقی که می خواهی جان عزیزت را از غم ایمان نیاوردن آنان هلاک سازی».
6 - عبادت و استغفار
سیره عملی پیامبر(ص) در عرصه عبادت و بندگی، در واقع ترجمه ای از اسلام و قرآن به حساب می آمد. آن حضرت همواره بر اساس اصول جهان بینی و ایمان اسلامی عمل می کرد، به همین دلیل در (تبشیر و انذار) نیز صادق و صریح بود. امام صادق(ع) می فرماید: روزی حضرت رسول(ص) در کوه صفا حرکت و برای حاجی ها خطبه ای ایراد کرد و فرمود: «ای فرزندان بنی هاشم و عبدالمطلب! من رسول خدا هستم و برای شما مبعوث شده و دوستی مهربان برایتان هستم، ولی آگاه باشید من مرهون عمل خود هستم و هر یک از شما نیز در گرو اعمالتان هستید؛ نگویید، محمد از ماست و به زودی جایگزین او می شویم. بدانید دوستان راستین من از شما و غیر شما، جز افراد باتقوا نخواهند بود. اگر فردای قیامت زر و بال دنیا را بر پشت خود حمل کنید، من شما را نخواهم شناخت و اگر مردمی بیایند که ثواب آخرت را به دوش می کشند، آنان را خواهم شناخت. پس با زاد و توشه تقوا و اخلاص وارد عرصه محشر شوید.
7 - آسان گیر در فروع و قاطع در اصول
پیامبر(ص) در فروع زندگی آسان گیر بود، با کسی قهر نمی کرد و خطای دیگران را می بخشید، ولی در اصول قاطع بود؛ در اجرای عدالت، آنجا که حیثیت اسلام در خطر بود و در امور سیاسی مردم و مسائل حکومتی، اهل مسامحه نبود. آن حضرت می فرماید: اگر کسی صبح کند و به امور مسلمانان اهتمام نداشته باشد، مسلمان نیست.
8 - جنگ برای خدا و پیشبرد اسلام
امام راحل(ره) درباره سیره نبوی پیامبر(ص) در جنگ می فرمودند: «رسول اکرم مقصدشان این نبود که مشرکین مکه را از میان ببرند یا مشرکین جزیره العرب را نابود کنند، مقصد این بود که دین اسلام را منتشر کنند و حکومت، حکومت قرآن باشد.» بنابراین هدف از جنگ ها، رفع موانع تبلیغ دین بود. در یکی از اعزام ها به حضرت علی(ع) فرمود: سعی کن مشرکان را هدایت کنی، کشتن کار مطلوبی نیست. اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، بهتر است از آنچه آفتاب بر آن می تابد.
نقش آفرینان تربیتی از نگاه امام حسن مجتبی(ع)
اهل بیت(ع) بر مسائل تربیتی بسیار حساس بودند و می کوشیدند تا با راه و روش زندگی خویش و همچنین، توصیه ها و سفارش هایی که به صورت احادیث نقل شده است بر این مساله مهم تاکید بورزند. مطلب پیش رو کوششی است، برای درک بخشی از فرمایشات دومین ستاره آسمان ولایت درباره کسانی که در تربیت فرزندان نقش ایفا می کنند.
والدین
از منظر امام حسن مجتبی(ع) پدر و مادر در شکل گیری شخصیت فرزندان اساسی ترین نقش را دارند، به این جهت آن حضرت به مردی که در مورد خواستگاران دخترش از آن حضرت نظرخواهی می کرد، به نقش پدر آینده و مدیر خانواده اشاره کرد و فرمود: «برای همسری دخترت مردی باتقوا و مومن برگزین، زیرا اگر او دختر تو را دوست بدارد، وی را احترام خواهد کرد و اگر خوشایند او نباشد به وی ظلم نمی کند». همچنین آن امام بزرگوار به اهمیت نقش مادر پرداخته و هنگامی که با معاویه مناظره می کرد در مورد یکی از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقی وی از نقش مادرش هند یاد کرد و گفت: معاویه! چون مادر تو «هند» است و مادربزرگت «نثیله» و تو در دامن چنین زنان فرومایه و پست پرورش یافته ای این گونه اعمال زشت از تو سر می زند و سعادت ما اهل بیت پیامبر(ص) در اثر تربیت در دامن مادرانی پاک و پارسا همچون خدیجه و فاطمه(س) است.
نقش رفیق
بدون تردید بعد از خانواده مهمترین عاملی که در خلق و خوی فرزندان تاثیر می گذارد، رفقا و دوستان وی هستند. حضرت امام مجتبی(ع) در تربیت فرزندان خویش به نقش مهم رفیق توجه داشته و به داشتن دوستانی سالم عنایت ویژه مبذول کرده است. آن حضرت به فرزندش سفارش می کند: فرزندم! با هیچ کس دوستی مکن، مگر اینکه از رفت وآمد (ویژگی های روحی، اخلاقی و رفتاری) وی آگاه گردی، هنگامی که دقیقا بررسی و تحقیق کردی و معاشرت و دوستی با او را برگزیدی، آنگاه با او بر اساس گذشت و چشم پوشی از لغزش ها و یاری کردن در سختی ها همراه باش!
مربی و معلم
حساس ترین دوران رشد کودک در مراکز آموزشی و مدرسه سپری می شود و مربیان و معلمان با گفتار، رفتار و منش خود صفات و اخلاق روحی و روانی شان را به فرزندان منتقل می کنند و دانش آموزان بیشترین تاثیر را از اساتید و مربیان خود می گیرند. بنابراین بخش مهمی از شخصیت فرزندان به معلمان و اساتید وی بستگی دارد. در این راستا امام حسن(ع) تاثیر چشمگیر معلمان و نقش ارزنده آنان در عرصه تربیت را یادآور شده و آنان را به تربیت صحیح دانش آموختگان سفارش کرده و فرموده اند: کسی که یتیم آل محمد (دانشجو و دانش آموز دینی) را سرپرستی کند و به جای پدر و اولیای دلسوزش وی را تحت مراقبت خویش قرار دهد و یتیمی که در ورطه جهل و ناآگاهی فرو رفته است، چنانچه او را از جهل برهاند و امور مشتبه و به هم آمیخته را برای او توضیح دهد و به تامین نیازهای مادی او نیز بپردازد، فضیلت و بلندی مقام وی(در مقایسه با دیگران) همچون درخشش خورشید به(سها) و ستاره کم نور است.
محافل عمومی و مذهبی
محافل عمومی و مذهبی از دیگر عوامل تربیت در منظر امام حسن مجتبی(ع) است. آن حضرت در گفتاری حکیمانه افزون بر نقش مجالس و کانون های اجتماعی در اخلاق افراد به شرکت در محافل مفید و سازنده توصیه کرده و فرموده اند: کسی که پیوسته به مساجد رفت وآمد داشته باشد یکی از هشت بهره را نصیب خود خواهد کرد؛ آشنایی با دوستان جدید، استفاده از دانش های نو و اطلاعات تازه و نایاب، یافتن دلیل محکم و قاطع در راه هدف، رسیدن به رحمتی مورد انتظار از طرف خداوند، آموختن سخنانی که او را از لغزش و خطاها باز می دارد، یاد گرفتن راهه ای صحیح و هدایت بخش، ترک گناه از ترس خداوند، خودداری از معصیت به خاطر شرم از مردم و ترس از رسوایی.