تاثیر نفت در رویارویی مصری ها و پهلوی دوم (بخش دوم پایانی)

مرگ ناصر و ناصریسم

علی بهرامی     مشروطه ایرانی بسیار پیش تر از تحولات انقلابی مصر در ایران آغاز شد. چند دهه بعد و با روی کار آمدن جمال عبدالناصر در مصر و محمدرضا پهلوی در ایران، رویارویی خاصی شکل گرفت که نفت در آن بی تاثیر نبود. در بخش دوم و پایانی، مطلب پیش رو می کوشد تا تاثیر نفت را در رویارویی جریان ناصریسم و پهلویسم را دنبال کند.

    در بخش اول این مطلب به ریشه ها و بنیادهای روابط دو کشور ایران و مصر در دوران معاصر و آغاز راه خصومت ها میان جمال عبدالناصر رهبر انقلابی مصر و محمدرضا پهلوی، دومین و آخرین حاکم پهلوی پرداختیم و گفتیم که مسیر خصومت ها تا کجا پیش رفت. عبدالناصر با ساخت ایدئولوژی ناصریسم توانست از جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران بهره برداری کند و با بهانه قرار دادن این جنبش به دکتر مصدق لقب «زعیم شرق» داد و خیابانی در قاهره را به نام او کرد. او در خلیج فارس پا گذاشت و کوشید با تاثیرگذاری بر کشورهای عربی، رهبری آنها را به عهده بگیرد. جمال عبدالناصر بر طبل سوسیالیسم و ناسیونالیسم می کوبید و تلاش می کرد تا افکار عمومی جهان عرب را به سوی خود جلب کند و به اردوگاه شرق نزدیک تر باشد. در چنین فضایی او در دهه 30 و 40 خورشیدی خودش را در برابر ایدئولوژی پهلویسم قرار داد تا بتواند از بازار نفت کشورهای عربی سهمی ببرد، چراکه سودای رهبری جهان عرب و رویارویی ناسیونالیستی با رژیم اشغالگر قدس، جز به منابع نفتی امکانپذیر نبود. پس ناصریسم می کوشید تا جای پای محکمی در منطقه برای خود باز کند و به حربه های مختلف بتواند خودش را در دل ملت های منطقه جا کند.

مصری ها عامل قیام 15 خرداد

پهلوی دوم در طرف مقابل ناصریسم هم می کوشید تا از هر فرصتی برای مقابله با حمله های رقیب بهره ببرد. در همین زمینه همزمان با قیام مردمی و خونین 15 خرداد، پهلوی دوم هم دست به کار شد و این قیام را محصول دخالت و اثرگذاری جمال عبدالناصر دانست. او قیام کنندگان را به دستگاه های امنیتی مصر منصوب کرد و بر آنها تاخت. دستگاه های تبلیغاتی وابسته به پهلویسم و ساواک هم کوشیدند این قیام را به مخالفان مصری پهلویسم منصوب کنند.

جدال بر سر اسرائیل  

حالا که پهلویسم عامل اصلی نرسیدن 50 میلیون دلار به ناصریست ها بود، جمال عبدالناصر هم توانست از فرصت جدال خونین عبدالکریم قاسم در عراق برای رسیدن به حکومت بهره برداری کند و هم پیمان بغداد را بکوبد و هم اینکه اسنادی را که از عراقی ها گرفته بود، در رادیو قاهره پخش کند. این خصومت به قدری بالا گرفته بود که وقتی علم خبر مرگ ناصر را به پهلوی دوم می دهد، او نمی تواند ابراز خوشحالی خودش را نشان ندهد. اسدالله علم در کتاب «گفت وگوی من با شاه» دراین باره می نویسد: «در ظرف دو هفته گذشته چشم دردم مانع از این شد که بتوانم این یادداشت ها را بنویسم... صبح هفتم مهر داشتم به برنامه اخبار بی بی سی گوش می دادم که خبر مرگ ناصر را اعلام کرد؛ خبر غیرمترقبه ای بود. به شاه تلفن کردم، معلوم شد خبر را شنیده است... بیش از اندازه سرحال و شنگول بود، مثل این است که صبح بلند شوی و بگویند سرسخت ترین رقیبت ناگهان برای ابد ناپدید شده است...». به هر حال همین نقل و بسیاری شواهد و قرائن دیگر نشان دهنده اوج درگیری و رویارویی ناصریسم و پهلویسم است. به عقب بازمی گردیم، زیرا ماجرای تقابل ناصریسم و پهلویسم به پخش اسناد پیمان بغداد در رادیو مصر ختم نمی شد، بلکه پای رژیم صهیونیستی هم در میان بود. یکی دیگر از دستاویزهای جمال عبدالناصر برای مقابله با حکومت پهلوی دوم، روابط پهلوی ها با این رژیم بود. رژیم صهیونیستی بود که با اعراب به رهبری مصر در جنگ مستقیم قرار گرفته بود و چالش های هویتی بسیار زیادی در جهان اسلام به وجود آورده بود. جهان عرب از ایران به عنوان یک کشور مسلمان انتظار داشت که روابطش را با این رژیم قطع کند و مراودات تجاری و اقتصادی با آن نداشته باشد. ناصر دراین باره تا جایی پیش رفت که روابطش را با ایران قطع کرد و از کشورهای نفت خیز عربی هم این انتظار داشت با او هماهنگ باشند. علیرضا امینی در کتاب«تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی» و عبدالرضا هوشنگ مهدوی در کتاب «سیاست خارجی در دوران پهلوی» دراین باره می نویسند: «تقابل جمال عبدالناصر با محمدرضا پهلوی هنگام بهبود روابط ایران ـ اسرائیل ابعاد تازه ای به خود گرفت. رژیم صهیونیستی یکی از کشورهایی بود که رژیم پهلوی درصدد انعقاد قراردادهای اقتصادی و سیاسی با آن برآمده و در خفا موفق به انعقاد چندین قرارداد با این کشور شده بود. ایران و رژیم صهیونیستی به میزان درخور توجهی به مبادله اطلاعات در زمینه جهان عرب می پرداختند که از جمله آنها اطلاعاتی بود که خبرچین های ساواک مستقر در بسیاری از دولت های عربی و همچنین در سازمان آزادی بخش فلسطین به دست می آوردند... جمال عبدالناصر در راستای مقابله با سیاست های اسرائیل گرایی، محمدرضا پهلوی دائم او را از این بابت نکوهش می کرد. مقابله ناصر با سیاست های شاه در شهریور 1339 به ایستگاه پایانی رسید. به دنبال مصاحبه محمدرضا پهلوی که ضمن آن رسما اقرار کرد که ایران از مدت ها پیش رژیم صهیونیستی را به صورت دوفاکتور به رسمیت شناخته و نماینده ای به تل آویو اعزام کرده، ناصر روابط دو کشور را قطع و جمشید قریب، سفیر ایران را اخراج کرد. به این ترتیب روابط ایران و مصر قطع شد. علاوه بر این ناصر از شیخ نشین های خلیج فارس، یعنی از بحرین، قطر، ابوظبی، دوبی، شارجه و عمان خواست سیاست جهانی و منطقه ای خود را به منظور تحقق آرمان های مشترک ملت عرب با جمهوری عربی مصر هماهنگ کنند.»  جمال عبدالناصر با این کارش کوشید تا ملت های عربی را علیه پهلویسم بسیج کند و دست به سخنرانی های آتشینی زد. او با یک تیر چند نشان را می زد؛ اول اینکه با رویارویی در برابر پهلویسم خود را به عنوان رهبر جهان عرب جا می زد و دوم اینکه برای این رهبری، طلب نفت می کرد. حسین علیزاده در مقاله «بررسی تحلیل روابط ایران و مصر» سخنرانی ناصر را اینگونه نقل می کند: «او خودش را به ثمن بخشی به استعمار فروخته است. او برای جلب رضایت آمریکا و اربابانش، رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخت. شهروندان عزیز به مسئله آزادی بیندیشیم و از آن در هر مکانی دفاع کنیم. هیچ فردی نمی تواند خودش را به قیمت ارزان به صهیونیست ها و استعمار بفروشد؛ هیچ کسی نمی تواند مردمش را بفروشد؛ چراکه مردمان تبعیت نمی کنند و اراده آنها فروختنی نیست... شاه امروزه از ائتلاف اسلامی و ائتلاف بغداد سخن می راند؛ این ائتلاف ها چیزی نیست جز برای پشتیبانی از استعمار و مناطق نفوذ آنها، چیزی نیست جز حمایت از صهیونیسم جهانی. آنها خودشان را به استعمار و صهیونیست ها فروختند، اما ما در راه آزادی کشورمان و در راه احقاق حقوق مردم فلسطین مبارزه می کنیم.»

جدال های دیگر و شرحی بر یک سفر

 اگرچه راه تخاصم و رویارویی ناصریسم و پهلویسم از نفت آغاز شد، اما راه این تخاصم که با مرگ ناصر به پایان رسید، به فضای مختلفی کشیده شد. فضاهایی که اگرچه به نظر می رسید که از نفت فاصله دارد، اما کاملا به نفت و انرژی آغشته بود. او در خوزستان ایران از جریانات فاسد جدایی طلب حمایت می کرد و از طرفی دیگر پهلوی دوم ناصریسم را بنده شوروی می دانست. جمال عبدالناصر یک رادیو فارسی زبان علیه پهلویسم راه انداخت و تلاش کرد نام خلیج فارس را با نامی دیگر در ادبیات سیاسی جهان جا بیندازد. رویارویی مذکور تا پایان عمر ناصر ادامه داشت و در حقیقت ناصریسم با مرگ ناصر به محاق رفت چنانکه کمتر از دو دهه بعد نیز پهلویسم با پیروزی انقلاب اسلامی از بین رفت. در ادامه بی مناسبت نیست به سفری که دکتر مصدق سال 1330 خورشیدی به مصر داشت اشاره کنیم. سفر رهبر یک جنبش نفتی در خاورمیانه که سرچشمه تقابل ناصریسم و پهلویسم شد. مصدق روز 28 آبا 1330 خورشیدی به دعوت وزیر خارجه مصر وارد قاهره شد. آن زمان هنوز انقلاب مصر رخ نداده بود و نظام این کشور سلطنتی بود. نظامی غرب گرا و وابسته به انگلستان که می کوشید منافع غربی ها را در منطقه خلیج فارس تامین کند. اگرچه در تهران و قاهره نیروهای داخلی و خارجی زیادی بودند که با این سفر مخالفت می کردند، اما بالاخره با پیگیری های زیاد طرف مصری و اراده ای که دکتر مصدق داشت این سفر به انجام رسید. همین سفر پایه گذار رویارویی پهلویسم و ناصریسم شد. سیدبهنام مهردل در کتاب «تاریخچه روابط ایران و مصر» روایت قابل توجیهی از این سفر و نتایجش دارد. «دکتر مصدق زمانی پا به خاک مصر گذاشت که پیروزی ایران در ملی کردن صنعت نفت و اخراج انگلیسی ها از آبادان، مردم مصر را به هیجان درآورده بود... این اتفاقات باعث شد که سفر دکتر مصدق به سرزمین مصر از نظر دولت انگلستان بدترین حادثه به شمار آید... آنتونی ایدن وزیر امور خارجه وقت انگلستان که در سال های بعد نخست وزیر بریتانیا شد، در خاطرات خود می نویسد: «مصر در پایان جنگ جهانی دوم کاملا آرام بود، ولی حوادث اخیر ایران (ملی شدن صنعت نفت) آن کشور را آشفته و خروشان کرده بود و این آشفتگی از «شط العرب» تا «نیل» را دربر گرفته بود. با وجود تمامی این موانع و با توجه به اثرات مثبت این سفر برای نهضت ملی ایران و مصر، دکتر مصدق در بازگشت از آمریکا به مصر رفت و تجلیل فوق العاده ای که از سوی ملت مصر از نخست وزیر ایران به عمل آمد، بازتاب گسترده ای در رسانه های جهان پیدا کرد... خبرگزاری ها، همان زمان استقبال کنندگان از نخست وزیر ایران را بیش از 2 میلیون نفر تخمین زده بودند و این به خودی خود خبر مهمی بود که جهان را تکان داد... ساعت 5بعدازظهر روز پنج شنبه ۳۰ آبان دکتر مصدق و همراهان به تالار اتحادیه مطبوعات مصر که مملو از مدیران و نویسندگان و خبرنگاران و فضلای مصر بود وارد شدند. رئیس اتحادیه مطبوعات مصر آقای «فکری اناطه پاشا» از نویسندگان و ناطقین مشهور مصری ضمن نطق خود خطاب به دکتر مصدق گفت: مطبوعات مصر برای شناسایی شما منتظر امروز نشده، بلکه در واقع از همان لحظه ای که شما در میدان مبارزه میهن خود شروع به مبارزه کردید، این شناسایی آغاز گشت... ملت مصر شما را قبل از آنکه به دیدن ما بیایید شناخته و نامتان را در قلب خود حک کرده است... شما نفت دارید و ما کانال سوئز و امپریالیسم تصور کرده است، می تواند این دو را به عنوان سلاح هایی بر ضد ملت های ما به کار برد... تخلیه کانال سوئز نه تنها هدف مصری ها، بلکه هدف همه کشورهای عربی، ایران، هند و پاکستان است و برای آنکه دفاع مشترک مؤثری به عمل آید باید قوای این کشورهای برادر مجتمع گردد... دکتر مصدق نیز نطق خود را به زبان فارسی ایراد کرد. در ضمن نطق، یکی دو بار حالت تأثیر شدیدی برایشان دست داد که حضار را نیز منقلب کرد. اشک در چشمان نخست وزیر حلقه زد. این هنگامی بود که درباره شرکت سابق نفت و مظالم آن و اینکه صدها میلیون ثروت ملی ایران را برده است، توضیح می داد.»

منابع:

1-کتاب «گفت وگوی های من با شاه» نوشته اسدالله علم.

2- کتاب «تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی» نوشته علیرضا امینی.

3- کتاب «سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی» نوشته عبدالرضا هوشنگ مهدوی.

4- سخنان محمد رضا پهلوی در مراسم توزیع اسناد مالکیت کشاورزان همدان در روزنامه اطلاعات، ش 11110، یکشنبه 19 خرداد 1342.

5- کتاب «تاریخچه روابط ایران و مصر» نوشته سیدبهنام مهردل.