گشوده شدن افق تاریخ نفت  با نشریه «مشعل»

احمد راسخی لنگرودی از نسل فرهیختگان و اهل قلم صنعت نفت است. نسلی که در دهه 60 و از پی «نجف دریابندری»ها، «اسماعیل فصیح ها»، «منوچهر بزرگمهر»ها و... برآمد و بالید. او بیش از 17 کتاب در حوزه های مختلف فلسفه، تاریخ نفت، اندیشه سیاسی و اجتماعی و... به نگارش درآورده است و اکنون از صاحب نظران و خبرگان حوزه فلسفه در کشورمان محسوب می شود. او سال هایی نه چندان دور برای کارکنان صنعت نفت از تاریخ نفت می نوشته و نفت در «آیینه مطبوعات» را روایت می کرده است. سراغ او رفتیم تا از فعالیت های فرهنگی و نوشته هایش در نشریه «مشعل» آگاه شویم.

  از چه زمانی وارد صنعت نفت شدید و چطور شد که با «مشعل» همکاریتان شروع شد؟

سال  1367 با حضور در شرکت ملی پخش، رسما وارد صنعت نفت شدم. رشته فلسفه خوانده بودم و در بخش مطالعات اجتماعی روابط عمومی مشغول به فعالیت شدم. هفت سال آنجا بودم و مطالعات بسیار زیادی داشتم تا اینکه ساختارهای اداری و سازمانی پخش و پالایش تغییر پیدا کرد و بعد از آن جذب امور سازمانی شدم. از همان زمان ها، اندک اندک و گهگاهی به «مشعل» مطالبی می دادم تا اینکه آقای مهرداد امیرغیاثوند مطلبی از من دیدند و با هدایت و راهنمایی ایشان، به صورت ثابت به مشعل دعوت شدم. دو سال در مشعل بودم و دوباره به امور سازمانی بازگشتم. در مدتی که به طور ثابت یا غیرثابت با نشریه مشعل همکاری می کردم دو وظیفه بر عهده ام بود؛ نخست «برگی از تاریخ» و دوم «نفت در آیینه مطبوعات». اولی را مدیون دقت و توجه آقای غیاثوند هستم و ایشان بود که مرا به کار در حوزه تاریخ نفت تشویق کرد و حالا که یکی از حوزه های تخصصی من «تاریخ نفت» است و کتاب های زیادی در این زمینه نوشته ام، این افق با «مشعل» به روی من گشوده شد و از این بابت خودم را مدیون ایشان و «مشعل» می دانم. در حوزه دوم کاری ام تلاش می کردم با بررسی مطبوعات وقت، مقالات و مطالبی را که درباره نفت نوشته می شد در روایتی جدید تنظیم کنم و ارائه دهم. بعد از اینکه به امور سازمانی رفتم، همکاری ام با «مشعل» ادامه داشت. کتاب«موج نفت» حاصل تلخیص مقالاتی است که در «مشعل» درباره تاریخ نفت نوشتم.

  چه کتاب های دیگری نوشته اید و هر کدام در چه حوزه هایی بوده است؟

کتاب دیگرم «نفت و قلم» نیز حاصل کنجکاوی ام در تاریخ صنعت نفت بود. چون رشته ام فلسفه بود، می دیدم که بسیاری از اساتید فلسفه و مترجمان بزرگ آثار فلسفی و نویسندگان شهیر از کارکنان نفت بودند، بنابراین بر آن شدم تا این کتاب را به سرانجام برسانم. به مناسبت یکصدمین سال تاسیس صنعت نفت در ایران  به کتاب «طنزهای نفتی» رسیدم و منتشر کردم. برای نوشتن این کتاب به کتابخانه مجلس می رفتم و مطایبات، اشعار طنز و کاریکاتورها را که موضوعشان نفت بود از لابه لا ی مطبوعات سال های ملی شدن صنعت نفت بیرون می کشیدم. «افسانه اقبال» کتاب دیگری است که سال 88 برای نخستین بار منتشر شد. این کتاب هم حاصل کنجکاوی های من درباره شخصیت دکتر منوچهر اقبال، مدیرعامل سال های دور شرکت ملی نفت است. کتاب های دیگری از جمله «مردان نفت»، «سارتر در ایران»، «غرب و قومیت»، «با سقراط در شهر گفت وگو»، «روزهای سودیانی»، «شریعتی؛ از شک تا یقین»، «افق های ناکجاآباد»، «مهر قدرت»، «سه دهه با صنعت نفت»، «منوچهر بزرگمهر»، «اندیشه و سیاست»، «در شعاع انس»، «عبارات در ادارات» و... . کتاب آخری که نوشتم «غربت علم» نام دارد که به زودی منتشر خواهد شد. البته نوشتن هر کدام از این کتاب ها شرحی و حکایتی دارد که در فرصتی دیگر به آنها خواهیم پرداخت.

  توجه به تاریخ نفت چه اهمیتی دارد؟

سال های بسیار دور پیش از آنکه وارد صنعت نفت شوم در دبیرستان ها تدریس می کردم و باقی وقتم را کتاب می خواندم. با آمدن در نفت بر مقدار مطالعه ام افزوده شد. در پخش که بودم یک روز رئیس کتابخانه به من گفت موقعی که کتاب ها را جابه جا می کرده، نامه ای از لای یکی از کتاب ها بیرون افتاده که آن را کارگری در جنوب و در سال 1343 خطاب به رئیس وقت شرکت ملی نفت نوشته بود و ضمن بیان مشکلاتش درخواست وام کرده بود. نوشته آن کارگر در قالب نامه، یک نوشته بسیار ساده و ابتدایی بود، اما به دلیل ماهیت تاریخی که داشت مورد توجه قرار گرفت. نامه کپی شد، دست به دست چرخید و خوانده شد، همین مسئله برایم این سوال را مطرح کرد که نگاه تاریخی چقدر می تواند جذاب باشد و همین شد که هم به تاریخ نفت توجه بیشتری کردم و هم اینکه خاطرات خودم را نوشتم و در قالب کتابی به نام «سه دهه با صنعت نفت» در آخرین روز بازنشستگی ام منتشر شد. عرضم این است که ماهیت تاریخی نفت بسیار مهم و جذاب است. اساسا هر کسی باید در رشته ای که کار و فعالیت دارد، تاریخش را نیز بداند. لذا اگر در نفت کار می کنیم بد نیست که تاریخ آن را هم بدانیم. کارمندی که 30 سال در وزارت نفت کار می کند، لازم است که از تاریخ نفتی چیزی بداند، چراکه نفت مبدا تحولات و تاثیرات زیادی در تاریخ معاصر ایران بوده است.

  چطور می توانیم در سازمان خودمان مطالعه را ترویج کنیم؟

هر چهار شرکت اصلی صنعت نفت ایران واحد آموزش دارند و اگر بیاییم در قالب دروس آموزشی دوره هایی برای آشنایی اجمالی با تاریخ نفت برگزار کنیم، بسیار مفید خواهد بود. همچنین برای افزایش سرانه مطالعه در میان کارکنان نفت پیشنهادم این است که تنها به  خریدن و در قفسه گذاشتن کتاب های حوزه نفت اکتفا نکنیم، بلکه فکر می کنم اگر فراخوانی داده شود و با حضور نویسنده و کارکنان، جلسات نقد درباره کتاب برگزار شود، در افزایش سرانه مطالعه در صنعت نفت بسیار موفق خواهیم بود. هفته نامه «مشعل» می تواند در این زمینه متولی شود و هر واحدی بنا بر تناسب کاری اش جلسات نقد و بررسی کتاب با حضور نویسندگان و کارکنان صنعت نفت برگزار کند.

 

نزدیک بود برای عکس از هلیکوپتر  سقوط کنم

  گوشه صنعت نفت عکس هایی است که اگر کمی چشم بگردانی، ذیل آنها نام «عبدالرضا محسنی» را به راحتی می بینی. عکس هایی دیدنی که زاویه نگاه هنری و زیبایی شناسانه عکاس اش را نمایان می کند. عکس های صنعت نفت، گویا روایتگر تاریخ، هنر و فرهنگ سازمانی و در بعدی دیگر تاریخ توسعه کشورمان هستند. با این عکاس پیشکسوت که هنوز هم در شرکت فلات قاره مشغول عکاسی است و گهگاهی عکس هایش در «مشعل» این روزها هم منتشر می شود گپی زده ایم، ساده و صمیمی وسط کار عکاسی اش از خاطرات و مخاطرات عکاسی در صنعت گفته است:

گوشه صنعت نفت عکس هایی است که اگر کمی چشم بگردانی، ذیل آنها نام «عبدالرضا محسنی» را به راحتی می بینی. عکس هایی دیدنی که زاویه نگاه هنری و زیبایی شناسانه عکاس اش را نمایان می کند. عکس های صنعت نفت، گویا روایتگر تاریخ، هنر و فرهنگ سازمانی و در بعدی دیگر تاریخ توسعه کشورمان هستند. با این عکاس پیشکسوت که هنوز هم در شرکت فلات قاره مشغول عکاسی است و گهگاهی عکس هایش در «مشعل» این روزها هم منتشر می شود گپی زده ایم، ساده و صمیمی وسط کار عکاسی اش از خاطرات و مخاطرات عکاسی در صنعت گفته است:

   چگونه وارد صنعت شدید و از کجا کار عکاسی نفت را شروع کردید؟

از سال 1364 ضمن دوستی و همکاری با آقای سیدمصطفی حسینی، عکاس پیشکسوت صنعت نفت کم کم وارد صنعت نفت می شدم تا اینکه اول بهمن ماه 1364 رسما به عنوان عکاس وارد روابط عمومی شدم. آن موقع نشریه کارکنان صنعت نفت، «پیک نفت» نام داشت. در اوج جنگ بودیم و من هم در بخش خبری بودم و هم در بخش عکاسی صنعتی. پس از جنگ، دوران سازندگی را نیز عکاسی کردیم و تا سال 1388 در شرکت ملی نفت و وزارت نفت بودم، اگرچه آن سال به شرکت نفت فلات قاره رفتم و هم اکنون در جزیره خارک هستم، اما هنوز هم با نشریه «مشعل» همکاری دارم.

  عکاسی در صنعت نفت چه ویژگی های خاصی دارد؟

کار عکاسی در صنعت نفت به طور طبیعی پر از خطر است. باید از جاهای صعب العبور گذر کنی، به ارتفاعات بروی و در عین حال عکاسی کنی. باید دقت داشته باشی که در ارتفاع وحشت نکنی. زمانی در جزیره خارک در هلیکوپتر برای «مشعل» عکاسی می کردیم. در هلیکوپتر که هستی باید در را باز کنی تا عکاسی مناسب و دلخواهی داشته باشی. من هم داشتم در چنین وضعیتی عکاسی می کردم. ناگهان قطعه ای از دوربین من جدا شد و به سمت زمین سقوط کرد، ناخواسته از جایم جدا شدم و به سمت قطعه ای که در حال دور شدن از من بود، دست و بدنم را دراز کردم. به این هوا بودم که کمربندم را بسته ام. وقتی قطعه از دست رفت و نتوانستم آن را بگیرم، برگشتم توی هلیکوپتر و دیدم اصلا انقدر غرق عکاسی بوده ام که کمربندم را نبسته ام. آن عکس ها عکس های ماندگاری شده بود. عکاسی با هلیکوپتر عکاسی بسیار خاصی است در آن وضعیت توجهت به هیچ جا نیست و فقط سوژه را می بینی. وقتی در انجمن عکاسان صنعتی خواستم عضو شوم، عکس هایم را نشان دادم گفتند که به جز شما کسی چنین عکس های صنعتی و هوایی ندارد. من، آقایان حسینی و دامی تام از عکاس هایی هستیم که عکس هایمان اورجینال هستند و دستکاری نمی شوند. در جنگ جوری عکاسی را یاد گرفتیم که با 12 فریم می توانستیم سوژه را بگیریم. فرصت در این گونه عکاسی اندک است و باید شاتر را بچکانی. هنوز دیجیتال شدنی در کار نبود که عکس دستکاری شود و از بین چندصد و بلکه هزار عکس، بتوانی عکس هایی را با برش زدن، رنگ آمیزی و قاب بندی، انتخاب کنی. آن زمان همه چیز آنالوگ بود. الان هم که با دوربین های دیجیتال کار می کنیم، یاد گرفتیم که مانند آنالوگ عمل کنیم و عکس و سوژه را به درستی درآوریم.

  خاطره ای از دوران عکاسی تان بگویید؟

تمام دوران فعالیتم خاطره بود، خصوصا از دوران جنگ خاطرات بسیار زیادی دارم. در عکاسی خصوصا عکاسی نفت، سرعت عمل و شجاعت حرف اول و آخر را می زند. حالا در جنگ که این مساله چند برابر خواهد بود. در اوج جنگ از پالایشگاه آبادان فیلمبرداری می کردم و با آقایان حسینی و دامی تام همراه بودم. آنها تجربه بیشتری از جنگ داشتند و به من گفتند از ما جدا نشو. من که غرق فیلمبرداری از مخازن بودم، از آنها جدا شدم. همچنان غرق فیلمبرداری بودم و فقط گاهی متوجه می شدم چیزهایی به اطراف من می خورد. فکر کردم کسی از سمت مخازن به سمت من سنگ پرت می کند. همچنان به کارم ادامه می دادم. کار که تمام شد آرام آرام به سمت تیم رفتم و گفتم گویا موقع فیلمبرداری کسی به سمت من سنگ پرت می کرد. گفتند آقای عزیز شما داشتی دیدبانی ما را لو می دادی. اینها هم خمپاره بود. گفتم مگر نگفتید خمپاره صدا دارد، وقتی صدایش را شنیدی، روی زمین بخواب. گفتند این خمپاره زمان دار بود و سنگ ها تیرهایی بود که به سمت شما شلیک می شد. اصلا از جنگ نمی ترسیدیم؛ تیم سه نفره مان با آقای حسینی و دامی تام همه کار کردیم. غواصی کردیم دنبال عراقی ها افتادیم، تیراندازی کردیم، در باتلاق افتادیم و...، اینها همه خاطرات ماندگار عکاسی است. در حوزه فعالیت برای «مشعل» در دوران جنگ و غیر آن خاطرات زیادی دارم که در وقت مناسبی آنها را بازگو می کنم.