واقعیت های قرارداد1933

 

علی بهرامی        مدت هاست در برخی کتاب ها، مستندها و محصولات مختلف چند رسانه ای بر این موضوع تاکید می شود که قرارداد نفتی 1933 در دوران پهلوی اول، یک پیروزی بزرگ و یک افتخار ملی بود، زیرا با کنار گذاشتن قرارداد نفتی دارسی، ایران به حق و حقوق خود رسید و توانست از انگلیسی ها امتیاز بگیرد. در این شماره از «مشعل» می خواهیم با کند و کاوی بسیار اجمالی در تاریخ صنعت نفت ایران، این ادعا را وارسی کنیم. آیا قرارداد 1933 یک گام بزرگ برای حق ملت ایران بر سرنوشت سرمایه سیاه خود بود؟ با ما همراه باشید.

 حدود 30 سال قبل از بسته شدن قرارداد نفتی 1933، سرمایه دار بزرگ بریتانیایی، یعنی دارسی، بدون اینکه پا در خاک ایران بگذارد، به دست عواملی که استخدام کرده بود به نفت ایران رسید و کار استخراج و انتقال این ماده راهبردی قرن بیستم و بیست و یکم را آغاز کرده بود. همان زمان ها بود که کم کم با تاسیس پالایشگاه آبادان، صنعت نفت ایران به طور تمام قد شکل گرفت و شهرت منطقه ای و بین المللی پیدا کرد. دوران قاجار سپری شد. با ضعف رو به افزایش احمد شاه، آخرین شاه قاجار، کار حکومت داری با حمایت انگلیسی ها به دست رضا میرپنج افتاد. چند سال بعد او با حمایت اطرافیانش، سلسله قاجار را برانداخت و خود به تخت سلطنت نشست و حکومت پهلوی اول آغاز شد. پهلوی اول با رویکرد استبدادمحور خود از سال 1299 خورشیدی تا سال 1311خورشیدی با مسائل مختلفی روبه رو بود و هنوز قرعه به نام صنعت نفت ایران نرسیده بود تا اینکه ماجرای قرارداد 1933 از همین سال رقم خورد.

آغاز یک بحران حقوقی- نفتی

  انتشار ترازنامه سالانه انگلیسی ها درباره نفت ایران، مسائل زیادی را روشن کرد. ابوالفضل لسانی در کتاب«طلای سیاه یا بلای ایران» در این باره نوشته است: «بحران نفتی 1933م از مدت ها پیش از این تاریخ و با اعتراض دولت ایران آغاز شده بود. بااین حال هنگامی که شرکت نفتی انگلیس، ترازنامه سالانه اش را در خرداد 1311ش منتشر کرد، معلوم شد که حق امتیاز دولت ایران نسبت به سال های گذشته به میزان فاحشی کاهش یافته است و همین بر آتش اختلافات افزود». با روشن شدن این مسئله بعد از انتقال پیام میان دولت ایران و شرکت نفت انگلیس، پهلوی اول در مشورت با یاران نزدیک خود قرارداد نفتی دارسی را لغو می کند. حسن تقی زاده که آن زمان وزیر امور مالیه دولت بوده، مسئله لغو قرارداد را به انگلیسی ها اطلاع می دهد و هم زمان نیز برای عقد قراردادی جدید اعلام آمادگی می کند. انگلستان لغو قرارداد را بی پایه دانست و آن را نپذیرفت و کار به آنجایی رسید که به دیوان بین المللی لاهه شکایت برد. همچنین ماجرا به جامعه بین الملل آن زمان نیز کشیده شد. ایران نمایندگانی برای شرکت در جلسات اعزام کرد و مسئله لغو قرارداد دارسی ابعاد بسیار جدی بین المللی پیدا کرد. در مرکز اسناد وزارت خارجه مربوط به سال 1311 خورشیدی در این باره آمده است:«دولت ایران هیئتی مرکب از علی اکبر داور، وزیر دادگستری، حسین علاء، رئیس بانک ملی، و نصرالله انتظام را عازم ژنو کرد. سر جان سیمون، وزیر خارجه بریتانیا، نیز به نمایندگی بریتانیا در شورای جامعه ملل حاضر شد. پس از طرح دعاوی دو طرف، شورای جامعه ملل ادوارد بِنش، وزیر خارجه چکسلواکی را به میانجیگری برای ادامه مذاکرات انتخاب کرد. وی نیز مدعیان را به گفت وگو دعوت کرد و به این ترتیب گفت وگوها در تهران ادامه یافت. پس از این، بلافاصله هیئتی از طرف شرکت مرکب از لرد جان کدمن، رئیس هیئت مدیره شرکت نفت، ویلیام فریزر، معاون او، و جکسون، عضو هیئت مدیره و مقیم تهران، همراه چند نفر از اعضای عالی رتبه شرکت در 14 فروردین 1312ش وارد تهران شدند تا مذاکراتی را که به عقد قرارداد 1933 منجر شد، آغاز کنند».

  پاسخ به یک پرسش

پرسش اساسی تاریخ صنعت نفت اینجاست که چرا و چگونه شد که پهلوی اول تن به شرایط انگلیسی ها داد و عملا قرارداد 1933 با دارسی نه تنها تفاوتی نکرد بلکه مدت زمان آن برای انگلیسی ها چرب تر شد. شاید شاه کلید این معمای تاریخی را بتوان در دستان سر جان کدمن، رئیس وقت شرکن نفت ایران و انگلیس دید. جواد شیخ الاسلامی از دیپلمات های پیشکسوت ایرانی در مقاله ای با عنوان «خاطرات سر جان کیدمن و داستان تجدید امتیاز نفت جنوب» در این باره می نویسد:«کدمن، در مذاکرات، پی برده بود که وزرای کابینه قدرت تصمیم گیری ندارند. وی دراین باره با اشاره به تقی زاده نوشته است: تقی زاده هیچ مایل نیست اقدام مستقل بدون کسب اجازه قبلی از خود شاه انجام دهد. آگاهی از این امر باعث شد انگلیسی ها به این نتیجه برسند که موفقیت مذاکرات در گرو آن است که زیر نظر مستقیم رضاشاه انجام شود؛ همچنین کدمن به این نتیجه رسیده بود که تنها راه شکستن بن بست مذاکرات، دادن تکانه روحی شدید به رضاشاه و متوجه ساختن او به اهمیت موضوع است. بنابراین در ملاقات با رضاشاه به او گفت: چون در مذاکرات جاری، هیچ گونه شانس موفقیتی وجود ندارد هیئت مذاکره کننده انگلیسی، تهران را بدون نتیجه ترک و گزارش شکست مذاکرات را به وزارت خارجه انگلیس و از مجرای آنها به جامعه ملل تسلیم می کند. پس از این صحبت ها، کدمن پیشنهاد کرد که بهتر است خود اعلیحضرت ریاست جلسه ای را که آخرین اقدام طرفین برای جلوگیری از رسیدن به شکست و بن بست است قبول کند تا شاید نتیجه مطلوب حاصل شود. رضاشاه پیشنهاد کدمن را پذیرفت، اما طی مذاکرات رضاشاه شرط تمدید امتیاز را قبول نکرد؛ بنابراین کدمن از زبان تهدید استفاده و رضاشاه را به ارجاع دوباره موضوع به جامعه ملل تهدید کرد. خود کدمن نیز در نامه ای به جان سیمون دراین باره نوشته است: دعای قلبی من این است که موقع برگشت به لندن قرارداد جدید نفت را با خود همراه بیاورم؛ زیرا احساس می کنم رضاشاه از احاله مجدد موضوع به سازمان ملل هراسان است و این ترس ملوکانه را باید ناشی از ضرب شستی دانست که حکومت بریتانیا و وزیر خارجه ارجمندش ماه گذشته در ژنو به هیئت نمایندگی ایران نشان دادید و آنها را متوجه ساختید که دریچه هر امیدی از این رهگذر (جامعه ملل) به رویشان بسته است. وی افزوده است: به محض اینکه نام جامعه ملل و حکومت انگلستان بر زبانم گذشت، شاه به سرعت میان کلامم دوید و اظهارکرد که هیئت نمایندگی ایران ابدا خیال بازگشت مجدد به ژنو را ندارد و قضیه باید در خود تهران حل شود. جواب دادم دراین صورت بهتر است اعلیحضرت به وزرای خود تأکید فرمایند که دست از این همه اشکال تراشی بردارند و در خاتمه دادن به مذاکرات جاری اندکی تسریع کنند». تحلیل ها و اسناد وطالاعات دقیق شیخ الاسلامی را می توان با نوشته های تقی زاده نیز تطبیق داد و پرده از معمای پر ابهام برداشت. حسن تقی زاده در کتاب«زندگی طوفانی من» آورده است:«هر وقت مذاکرات طرفین به بن بست می کشید مؤثرترین حربه انگلیسی ها همین بود که به شاه می گفتند بسیار خب، ما حرفی نداریم پس مرخص بفرمایید که دوباره برگردیم به جامعه ملل و با همین تهدید مقاومت شاه را درهم می شکستند». جواد شیخ الاسلامی در ادامه همان مقاله تحلیل های جدی دیگری نیز درباره پذیرفتن شرایط نفتی انگلیسی ها توسط پهلوی اول دارد. او در این باره ادامه داده است:«بنابراین حریف زبردست رضاشاه، سر جان کدمن، با اطلاع از نیرومندی موضع خود و ضعف موقعیت رضاشاه، مسئله تمدید امتیاز را در آخرین روزهای اقامتش در تهران پیش کشید. انگلیسی ها روش های دیگری چون تهدید به قطع روابط و به چالش کشیدن تداوم سلطنت خاندان پهلوی یا استفاده از کیسه های طلا برای تشویق شاه را نیز در قبال رضاشاه در مذاکرات به کار گرفتند. در نهایت پس از جلسه تاریخی بین رضاشاه و نمایندگان شرکت نفت درباره تمدید قرارداد، شاه پیشنهاد ایران را کنار گذاشت و تمام موارد ضروری شرکت را پذیرفت. به این ترتیب گفت وگوهای کدمن با شاه در 18 اردیبهشت 1312ش/ 8 مه 1933م به امضای قرارداد 1933 انجامید. این قرارداد در 7 خرداد 1312/ 28 مه 1933م به اتفاق آرا به تصویب نمایندگان مجلس شورای ملی هم رسید؛ قراردادی در 27 ماده که در کلیات، تفاوت چندانی با قرارداد دارسی نداشت. اگر چه آن زمان و سالهای دوران پهلوی دوم تلاش تبلیغاتی شد که نشان دهند قرارداد 1933 برتر از قرارداد دارسی بود اما همه شواهد کارشناسی عکس این مسئله را نشان می داد. بررسی ها نشان می دهد نقش مذاکره کنندگان انگلیسی و به ویژه شخص کدمن با توجه به آگاهی و شناختی که از موقعیت ایران و شخص رضاشاه و تهدیدها و ترس های پیرامونش داشت، در انعقاد قرارداد 1933 شاخص است. مذاکره کنندگان انگلیسی ابتدا با شناخت از نظام سیاسی و استبداد شاهی، مخاطب خود را شخص شاه قرار دادند و با دور زدن هیئت مذاکره کننده ایرانی که از خود قدرت تصمیم گیری نداشتند، کار خود را راحت کردند، سپس زبان تهدید را در مقابل رضاشاه به کار گرفتند و با استفاده از موقعیت شناسی او را در تنگنای سختی گرفتار کردند و در نهایت به آنچه می خواستند، رسیدند».