«مشعل» در گپي با چند تن از کارکنان اقماري صنعت نفت جوياي مشکلات و حرف دل آنها شده
و برخي پرسش هاي آنها را با يک روانشناس مطرح کرده است
از دلتنگي تا دکل
مشعل شادي بهرام عليان شايد تعجب کنيد که بين تمام مشاغل دنيا، حفاري هم در زمره سخت ترين مشاغل قرار مي گيرد؛ چرا که نشانه هاي مخصوص مشاغل سخت را دارد. شش مشخصه اي که مشاغل سخت را از ديگر مشاغل متمايز مي کند، عبارتند از: قرار گرفتن در معرض انواع آلودگي، شرايط نا امن محيط کار، قرار گرفتن در معرض اشعه هاي مختلف، خطر سوختگي هاي خفيف، بريدگي ها، انواع جراحت ها، گزش و نيش حشرات و حيوانات و قرار گرفتن در معرض انواع عفونت ها،. کار حفاري و به طور کلي، کار در مناطق عملياتي ناگزير، از مواجهه با اين خطرات است؛ ولي جاي تعجبي که اول جمله نشسته است، به اين دليل است که حفاري در کشور ما با داشتن بخشي از اين مشکلات؛ اما هنوز در رتبه مشاغل سخت، براي دريافت مزاياي سختي کار قرار نگرفته است. اين مشکل تنها يکي از صدها مشکل کارکنان اقماري است. ديگر مشکلات آنها به خانواده و محيط کاري مربوط مي شود. در اين شماره سعي کرده ايم با شنيدن مشکلات کارکنان اقماري نفت،پژواک صداي آنها باشيم و رساننده آن به مسئولان مربوطه. به اميد آنکه بتوانيم گامي در مسير رفع آنها برداريم. در اين زمينه گفت و گوهايي با چند نفر از کارکنان اقماري حفاري انجام داده ايم که مي خوانيد:
«کافي است يک روز به اينجا بيايند واز نزديک زير دماي بالاي 70 درجه بايستند و فقط بايستند. اصلا بروند در کمپ بنشينند. اين بهترين حالت ممکن در اينجاست تا بفهمند ما چه مي کشيم». اين عين جمله چند تن از کارکنان حفاري مناطق عملياتي خطاب به مسئولان ذي ربط است.
بي گمان از کودکي هاي مان در خاطر داريم و شايد تنها يادگاري از نفت براي مان باشد. شايد همان که مي خواهم بگويم، در ذهن شما هم نقش بست. تنها يادگاري ما از نفت، چهار چرخه هاي نفت با پيت هاي نفتي بود که در روزهايي يک طرف خيابان را قرق مي کرد. پيت هاي نفت مان را براي مدتي غرق نفت مي کرديم و کمي از آن را هم در پستوهاي خانه حبس مي کرديم. سر آخر هم مقداري از آن را توي چراغ والور سرازير مي کرديم، فتيله اش را تا ته مي کشيدم بالا و جلوي شيشه نيمه شفافش مي نشستيم و بوي نفت و گرما را مي ريختيم توي وجودمان.
شايد اين ته مانده هاي خاطره هايمان از آن دوران باشد؛ اما هنوز هستند آدم هايي که دستان شب وارشان از سياهي نفت و لباسشان از بوي تلخ آن جدا نشده است. يکي از آنها مردي است به نام قاسم، قاسم مزرعه. با 48 سال سن و حدود 26 سال فعاليت عملياتي در شرکت ملي حفاري نفت در دستگاه 63 فتح.
گفت وگوي مان بنابر دلايلي تلفني برقرار شد. با وجود اينکه بارها و بارها از مشکلاتش براي خبرنگاران گفته بود، بي آنکه ترتيب اثري داه شود؛ اما تک تک سوالات من را با حوصله پاسخ گفت. وقتي از شرايط سخت کار از او پرسيدم، با آن لهجه بامزه که تلفيق دو خطه آبادان و اهواز بود، برايم تعريف کرد که در همان ابتداي کارش خاطره تلخي از ماموريتش داشته. با صداي آرام که ناراحتي اش را فرياد مي زد، گفت: «وقتي براي اولين بار از ماموريت برگشتم، فرزندم مرا نمي شناخت.» گويي اين خاطره تلخ بيش ازخاطرات ريز و درشت برايش پررنگ بود. کافي بود کمي در کلامش دقيق شوي تا عمق ناراحتي پنهان شده در کلماتش را بفهمي. مشکلاتش را برايم گفت: «مشکلات کارکنان اقماري زياد است؛ اما بر حسب اولويت، مشکلات کاري بيشتري داريم و چون من رئيس دستگاه هستم، علاوه بر مشکلات خود، مشکلات کارکنان زير مجموعه خود را نيز بايد مرتفع کنم.
درباره مشکلات خانوادگي در اين 25 سال که بنده در اين مجموعه فعاليت مي کنم، هميشه نگراني دوري از خانواده و مشکلاتي که در نبود من براي شان اتفاق مي افتاد و مجبور بودند به تنهايي آن را رفع کنند، بوده است.زماني که صاحب فرزند هم شدم، غريبه بودنم براي آنها آزار دهنده بود.اينکه نمي توانستم خلأ نبودنم را برايشان پر کنم، هميشه باعث رنجش خانواده مي شد. در بحث تربيت آنها هم نمي توانستم سهيم باشم و همسرم زحمات تربيت فرزندان را به تنهايي متحمل مي شد.
بيشترين آسيبي که در تربيت فرزندان با آن مواجه بوديم، بحث تحصيلات آنها بود که نتوانستند به مدارج علمي دست يابند.» اين را در حالي مي گفت که صدايش حسرت عميقي را بر دوش مي کشيد. حسرت از اينکه اگر بيشتر در کنار خانواده اش بود، بچه هايش هماني مي شدند که او آرزويش را داشت. او بارها به اين موضوع اشاره کرد؛ موضوع نبودنش وتربيت بچه ها. سعي مي کرد حرف هايش را قورت دهد، گلايه اي داشت؛ اما سکوت مي کرد تا بيشتر از مشکلات کارکنانش صحبت کند.
کمي که از صحبتمان گذشت، متوجه شدم روز هاي استراحتش را مي گذراند. اين را از صداي نوه هايش فهميدم که گاهي از پشت تلفن شنيده مي شد.صحبت را کوتاه کردم و پرسش ها را پشت هم پرسيدم تا وقتش را بيش از اين نگيرم.
وقتي درباره نشست هاي روانشناسان در مناطق عملياتي پرسيدم، با نا اميدي گفت: «در اين مدتي که من کارمند نفت بودم، هيچ نشستي با اين موضوع برگزار نشد. تنها امکاناتي که در اختيار کارکنان گذاشته شده، بيمارستاني است که به خاطر مشکلات شنوايي و بينايي ناشي از شرايط کاري، در اختيار آنها گذاشته اند. اما تا به حال شخصي براي کمک در رفع مشکلات کارکنان به اين منطقه نيامده و پزشکاني که در مناطق حضور دارند، پزشک يار هستند براي مواقع ضروري و حوادث».
پاسخ به سوال بعدي ام بي شک برايش سخت و تلخ بود؛ ولي من ناچار از پرسيدن بودم. او درباره اعتياد بين کارکنان گفت: «اين مشکل بعضا بين افراد در منطقه عملياتي وجود دارد، ولي ما سعي کرده ايم با برنامه هاي ورزشي درصد آن را کاهش دهيم و يا اگر شخصي گرفتار اين معضل شد، با راهنمايي به آن کمک کنيم که خوشبختانه بودند افرادي که با همين پيگيري ها، سلامت خودشان را به دست آوردند؛ اما مشکلي که وجود دارد، کمبود وسايل ورزشي است که با وجود پيگيري هايي که شخصا انجام داده ام، کاري از پيش نرفته و کماکان با اين مشکل مواجه هستيم.»
در آخر از او خواستم اگر درد دلي دارد، با مسئولان بگويد: «مشکلات زياد است، از نبود البسه کافي تا نبود مشاوره براي کارکنان کمبود امکانات رفاهي و تفريحي براي آنها و همچنين خانواده هاي قراردادي ها.
برگزاري کلا س ها در مناطق عملياتي مي تواند بسيار کمک کننده باشد؛ چرا که براي من اين اتفاق افتاده که در مسائلي توان حل مشکل را نداشته ام و تا امروز هم درگير آن بوده ام که شايد اصلي ترين علت آن، نبود آگاهي کافي در مواجهه با آن بوده است. بي شک اگر زمان و فرصت مشاوره وجود داشت، اين مشکلات به وجود نمي آمد.
نبود افراد کارآمد
گفت وگوي بعدي با فولادي رقم خورد: اميد فولادي، او تکنسين آزمايشگاه شيميايي نفت و گاز است، با 41 سال سن و صاحب يک دختر. وقتي درباره موضوع گفت وگو برايش توضيح دادم، از رديف کردن جمله هاي پشت هم فهميدم که جنس حرف هايش فرق مي کند. کمتر از مشکلات خانوادگي اش گفت و بيشتر حرف هايش متوجه کارکنان و مسئولان بود. سخت نبود فهميدن دغدغه هايش از لابه لاي کلماتش. او مشکلات را از ديد خود و با توجه به سابقه ورزشي اش (داور بين الملل واليبال) اين گونه مي ديد: «عمده مشکلاتي که ما در بخش اقماري با آن مواجه هستيم، کمبود امکانات است که ما را تبديل به ربات هاي کاري مي کند. همانطور که مي دانيد اين کارکنان 12 ساعت در منطقه عملياتي هستند و12 ساعت بعدي را در کمپ هاي استراحت که هيچ گونه تفريح و امکانات ورزشي در آنجا وجود ندارد، مي گذرانند و اگر مسئولاني هم براي اين موضوع در نظرگرفته باشند، ورزشي نيستند، يعني اطلاعات و دانش ورزشي ندارند و نمي توانند کارگردان هاي خوبي براي تحت پوشش قرار دادن اوقات فراغت کارکنان باشند. يکي ديگر از مشکلاتي که بين کارکنان اقماري رسوخ کرده، بحث اعتياد است؛ چرا که اوقات فراغتي براي آن ها در نظر گرفته نمي شود. دوري از خانواده و دسترسي حداقلي به امکانات شهري، داشتن دغدغه هاي ذهني که به خانواده برمي گردد و از طرفي نبود امکانات براي اوقات فراغت، لطمه بزرگي به روحيه کارکنان مي زند. مشکل ديگري که وجود دارد، موضوع مرخصي کارکنان است. اگر در مواقع ضروري فرد مجبور به برگشت باشد، بايد دوبرابر مرخصي بگيرد؛ چون مرخصي ها دو برابر حساب مي شوند، در اين صورت فرد يا بايد از مرخصي استفاده کند و يا اينکه تا پايان کار صبر کند.
خلأيي که در نبود خانواده براي شخص ايجاد مي شود، در سيستم کاري و در منطقه بدرستي پر نمي شود و همين مشکل باعث مي شود شادي و نشاط کمي در مناطق عملياتي وجود داشته باشد و کارکنان روحيه پرخاشگري پيدا کنند.
مشکلات را برايم مي شمارد، بي آنکه يکي از آنها را پس و پيش کند. کمتر به مشکلات خانواده ها مي پردازد و آنها را منوط به نداشتن امکانات رفاهي کارکنان در محل کار مي داند. وقتي از مزاياي کاري مثل اينترنت از او سئوال کردم، داغ دلش تازه شد. حرف يک کلام او اين بود که اينجا ازامکانات حداقلي برخورداريم. مسئولان هيچ گونه مزايايي براي کارکنان در نظر نمي گيرند و يا اينکه اين امکانات که گذاشته اند، امکانات حداقلي است. براي مثال در واحد نرگسي، اينترنت را در نظر گرفته اند؛ اما سرعت آن در کمترين شکل ممکن است. کمي از حضور افراد نابلد در پست هاي مربوط به مسائل رفاهي کارکنان برايم گفت: «امکانات ورزشي، حداقل است و شخصي که در اين سمت فعاليت مي کند، نمي تواند مديريت کند. براي مثال در 3 سال اخير يک مسابقه بين کارکنان برگزار شده، در صورتي بايد اين مسابقات در هر فصل برگزار شود، رشته هاي ورزشي که اينجا وجود دارد، رشته هايي است که امکانات سخت افزاري زيادي را نمي طلبد، مثل شطرنج، بيليارد، دارت و....
در نتيجه نبود امکانات و نبود افراد با دانش کافي براي ايجاد اوقات فراغت کارکنان موجب مشکلات عديده اي شده است.حتي از من هم خواستند که مسئوليت اين بخش را برعهده بگيرم؛ اما فقط در حد صحبت بوده و عملي نشده است.»
او از ظرفيت همکارانش هم گفت: «غير از مسائل ورزشي، مسئولان مي توانند از ظرفيت هاي موجود در مناطق هم استفاده کنند. براي مثال از افرادي که در حوزه اي دانش کافي دارند، مثل خطاطي و آموزش زبان استفاده کنند و کلاس هايي را براي کارکنان تشکيل دهند؛ اما در محيط هاي اقماري اين افراد شناسايي نمي شوند که بتوان از آنها استفاده کرد.
در آخر هم حرفي با مسئولان. به وضعيت همه کارکنان اقماري رسيدگي کنند، بويژه کارکنان قراردادي که امنيت شغلي ندارند و از کمترين حقوق و مزايا برخوردار هستند.»
همخواني سمت با مسائل حقوقي
اما گفت وگوي آخر با فرشيد مقدسي، کمک حفار دستگاه 63 فتح بود. او هم از مشکلات خانوادگي اش برايم گفت: «اگر امکانش بود که کارمندان بتوانند به صورت مستقيم با روانشناسان در ارتباط باشند، بهترمي شد؛ اما بايد گفت که شرايط کارما بسيار سخت است و همانطور که مي دانيد، کار اقماري به طور کلي دشوار است. 14 روز دوري از خانواده، باعث به وجود آمدن مشکلات عديده اي براي کارکنان مي شود. در اين 14 روز بايد 12 ساعت روي دکل کار کنيم و 12 ساعت در کمپ باشيم. علاوه بر مشکلات روحي که در اين مدت با آن مواجه هستيم، با مشکلات جسمي هم دست و پنجه نرم مي کنيم که يکي از آنها وجود صداهاي سرسام آور دستگاه هاست که ناگزير از تحمل آن هستيم. خستگي هاي ذهني و جسمي در اين مناطق حتي موجب مرگ هم شده است. ناگفته نماند که براي کارکنان قراردادي و پيماني اين مشکلات دو برابر مي شود؛ چرا که هيچ امکانات و مزايايي براي اين نوع کارکنان در نظر گرفته نشده است. بايد گفت که کارکنان عملياتي در شرايط مطلوبي قرار ندارند. دوري از خانواده و کار در شرايط سخت موجب شده تا آنها با مشکلات روحي مواجه شوند.در مواردي مثل بيماري، امکان دادن مرخصي به کارکنان وجود ندارد و مجبورند در هر شرايطي کارکنند؛ اما اصلي ترين مشکل، مشکلات روحي در اين افراد است که نيازمند رسيدگي است.»
ادامه در صفحه 19