چتر مسؤولیت اجتماعی برای آهوان خارگ

درکنارمخازن مختلف نفت، می توان تولید محصولات پتروشیمی را هم سراغ گرفت که خوراک آن را شرکت نفت فلات قاره از میادین نفتی ابوذر، فروزان و درود تامین می کند. با ورود به جزیره در میان بافت متشکل از صنعتی و غیرصنعتی اگر خوش شانس باشید، می توانید صفوف آهوان جزیره را به تماشا بنشینید؛ آهواني که گاه در ميان مخازن نفت و پتروشيمي گم مي شوند و گاه به سمت آبي خليج فارس خيز برمي دارند. قابی که به آسانی می تواند داستان نفت این جزیره را برایتان کمرنگ کند که گستره حياتشان بخش اعظمي از جزيره خارگ است. اگر گذرتان به آبشخورها و خوراک این حیوانات که در منطقه خارگ موسوم به جبیر هستند، افتاد، متوجه می شوید تمامی مسائل مربوط به نگهداری آنها را شرکت نفت فلات قاره ایران انجام می دهد که طی تفاهمنامه ای با سازمان محیط زیست عهده دار آن شده تا در فهرست دوستداران محیط زیست قرار بگیرد. طبق روايت مردم بومي، از سال 1310 يکي از خوانين منطقه گناوه که بخشي از جزيره خارگ از املاک او بوده، يک جفت آهو به اين جزيره آورده و نذر امامزاده ميرمحمد کرده است. او که فرزندش بيمار بوده، نذر مي کند در صورت شفا، يک جفت از اين آهوان را که در اطراف گناوه زياد بوده، در اينجا رها کند. مردم اعتقاد خاصي به اين امامزاده دارند، بنابراين شکاري از طرف مردم انجام نمي شود و جمعيت این آهوان افزايش مي يابد. با تلاش و حفاظت شرکت نفت فلات قاره و سازمان محیط زیست از يک جفت آهو که در سال 1310 وارد خارگ شده، جمعيت آهوان رو به افزايش گذاشته و اکنون شامل حدود 1200 رأس می شود.

 

روایت تلاش شبانه روزی

در بخش صنعتی شرکت نفت فلات قاره، چهره و سبک زندگی و کار به روزتر و متفاوت تر از دیگر بخش های جزیره خارگ است که حتی آن را می توان در آرایش ساختمان ها، باشگاه، رستوران و خدمات آن و تاسیسات شاهد بود. کارکنان منطقه عملیاتی خارگ شرکت نفت فلات قاره، جامعه حدود 2 هزار نفری را شامل می شود که به شکل اقماری در جزیره خشکی و سکوهای نفتی ابوذر و فروزان مشغول فعالیت هستند. کار در اینجا از ساعت 6 صبح آغاز و تا 6 عصر ادامه دارد. برای نوبتکار های شیفت شب، این ساعات متفاوت می گذرد که با شب زنده داری، حافظ تولید و تاسیسات و زیرساخت های حوزه عملیاتی شرکت نفت فلات قاره هستند. یکی از کارکنان شیفت شب می گوید: این شب زنده داری با هیچ خوابی قابل جبران نیست وساعت هم آهسته تر می گذرد. باقی آنها که ساعت کارشان به پایان رسیده، اوقات باقیمانده را با گعده های (دورهمی) چند نفری پشت سر می گذارند. جمعی در رستوران سر میز شام اوقات را سپری می کنند که می توان گپ و گفت و گوهای گرم و طولانی را در میانشان سراغ گرفت. جوان ترها درمیزهای مشترک و قدیمی ترها هم بیشترکنارهم به چشم می آیند. میز ما هم با خاطراتی از جبهه و جنگ با صحبت های آقای حداد، رئیس روابط عمومی منطقه عملیاتی خارگ در  شرکت نفت فلات قاره سپری می شود؛ خاطراتی از روایت فتح و شهید مرتضی آوینی که چشمان ما را هم نمناک می کند.

بخش دیگری از دورهمی های شبانه در باشگاه های ورزشی جریان دارد. در میزهای بیلیارد، آهنگ برادری و رفاقت به رقابت بدل می شود؛ با کری خوانی هایی با غلظت بالا. یکی از کارکنان می گوید: اینجا خیلی خوب می گذرد! هر یک روز آن مثل یک ماه است؛ چون دور از خانواده هستیم.

 

روزهای دلهره آور اقماری

کارکنان زیادی طی سال ها کاراقماری، بستگانی را از دست داده اند و به خاطرماهیت کار و دوری از خانواده، حتی این امکان را نداشته اند که درمراسم سوگواری شرکت کنند. این هم روایت تلخی است که رئیس روابط عمومی منطقه عملیاتی خارگ در  شرکت نفت فلات قاره به نقل از یکی از کارکنان می گوید، وقتی با سختی فراوان خود را به مراسم عروسی پسرش رسانده، این جمله را ازهمسرش شنیده که خاطرت مانده روز تولدش کنارما نبودی وبه خاطر کارت نیامدی؟ آن دیگری می گوید: هیچ چیز؛ نه این میزها و نه استخر و نه بهترین امکانات، جای خانواده را برای ما نمی گیرد. می دانید از شهر من تا اینجا چقدر فاصله است؟ هر اتفاقی هم بیفتد، هیچ دسترسی به آنها نداریم.  در میان حرف هایی که دوری از خانواده، سختی و ریسک بالای کار در آن پررنگ است، قدیمی ترها از سقف حقوق گلایه مند هستند. یکی از آنها می گویند، کاش نمایندگان مجلس که این محدودیت را گذاشته اند، وقت بیشتری برای آشنایی با سختی کار ما بگذارند. باشگاه ازصبح تا 10 شب باز است و ما هم در طول چند روز ماموریت، مشتری بستنی های شکلاتی می شویم. ساعت کار باشگاه، گاهی در رقابت و بازی کارکنان به درازا می کشد. مسؤول باشگاه می گوید: بسختی نفرات را از باشگاه بیرون می کنیم. گاهی چراغ ها را خاموش می کنم؛ اما با گوشی به بازی ادامه می دهند.  او با اشاره به حال و هوای کارکنان در باشگاه می گوید: دلخوشی دیگری ندارند؛ اما برخی ها از این امکانات هم استفاده نمی کنند و در اتاق خود می مانند.  بعد از بیلیارد، مشتری پروپا قرص، ورزش شنا و استقبال از استخری است که فضا و امکانات آن را در رقابت با استخر کلانشهرها می دانند. درمیان همین کارکنان، می توان بومی های زیادی را سراغ گرفت، مثل آقای جاذبی که شرکت نفت فلات قاره، فروشگاهی را در اختیار او گذاشته و او اجناس متنوعی را برای کارکنان از گناوه و دیگر مناطق برای فروش می آورد و نیاز آنها را تامین می کند. غیر از او، دیگر بومی های جزیره هم اگر چه رفته رفته از صيد مرواريد و تجارت دريايي دست کشيده اند و به استخدام شرکت هاي نفتي درآمده اند؛ اما هنوز جمعیتی قابل توجه رونق کار و زندگی شان، از دریاست. در میان جوان ترها، آنها که در شرکت های نفتی شانسی برای فعالیت ندارند، با شنا و مهارت خود به ماهیگیری با تفنگ از دریا دلخوش هستند؛ اگر چه این دلخوشی کم کم دارد رنگ می بازد و می گویند تعداد ماهی ها هر روز در حال کم و کمتر شدن است.  می توان گفت که شرکت نفت فلات قاره برای این جامعه نقش مهمی ایفا می کند و افزون بر تامین انرژی گاز، تامین کننده اورژانس هوایی آنها در مواقع ضروری است و تنها در یک ماه اخیر هشت مورد خدمات به بومی ها ارائه شده است.  پای تاسیسات با تماشای غروب، روزها را به پایان می بریم و با صدای فلاش های پی در پی عکاس، دلخوش به عکس هایی می شویم که قرار است  در تهران زیبایی این جزیره مرجانی را مرور کنیم. آنچه کارکنان می گویند، برای کسی که تازه به اینجا می آید، این زیبایی ها تنها یک هفته جذاب است و پس از آن رنگ می بازد.