ناصر تقوايي و   «تابستان همانسال»

آنها که هنوز نوبتشان نبود، روي اسبابهاشان نشسته بودند و کلاه هاي رنگ به رنگ، صورتشان را نه از آفتاب، از هجوم فريادهاي بيرون اسکله پوشانده بود. در آن ميان پسرکي با برق طلايي موهاش در آفتاب، روي چمدانش نشسته بود و کلاهش را کرده بود سايه بان دو گل گلدان روبه رويش. ناصر تقوايي، تنها يک کتاب داستان چاپ کرده است به نام «تابستان همانسال» که هشت قصه پيوسته است و در تابستان سال 48 آن را «لوح» دفتري در قصه ضميمه دفتري در قصه به صورت کتاب «لوح – 1» درآورده است و بعد هم گويا يک يا دو کتاب ديگر به صورت ضميمه دفتر قصه هايش درآورده است.

درست که در آغاز، نام داستان ها را فهرست کرده اما چون پيوسته بوده اند هر داستان برتارکش شماره اي درشت از 1 تا 8 دارد. به اين کار نداريم که مجموعه هشت فيلم مستند داستاني هستند، با نثري زيبا و عصبي که تا تابستان 48 هيچ نويسنده اي از نسل ما (نسل دوم داستان نويسان) چنين تجربه اي نداشتند.

مجموعه اي عميق، پر از لايه هاي پنهان که مخاطب براي کشف هيچ کدام سرگردان نمي شود، آن روزها نثر تقوايي را برداشتي از نثر همينگوي دانستند. حتي اگر بپذيريم نثر در اينجا کاملا عصبيتي ايراني دارد و مهمتر از اين نکته، نگاه و چگونگي نگاه است که تا آن زمان چنين نثري با موضوعي ايراني چفت نشده بود. نگاه کاملا انسانانه است در همين داستان ششم که مهاجرت نام دارد. دستمايه را از «خلع يد» انگليسي ها گرفته است. پس از ملي شدن نفت، دولت مصدق(وزير امور خارجه اش) و انگليس توافق کردند که تا فلان تاريخ مهندسان نفت مشغول در تصفيه خانه ها و مشاغل ديگر، ايران را ترک و به وطن خودشان بروند. نگاه تقوايي در اين خلع يد آنقدرانساني و هنرمندانه است که ميان آن همه مسافر، به پسرکي موطلايي معطوف مي شود. نويسنده خود ميان آن همه زن هاي شيک پوش و کلاه به سر و مردان خوش پوش و شلخته، به اين پسرک نزديک مي گردد. پسر مثل نويسنده، با تمام شاديش از ملي شدن نفت خود را مثل پسر مهاجر مي داند، اما چرايش برايش گم است، چنانکه براي پسرک هم. براي همين وقتي نويسنده سر حرف را با او باز مي کند مي خواهد بداند چرا گل هايي را يک تنه. به آنها رسيده، حالا ترک کند و برود؟ مي پرسد «چرا بايد ولشون کنم؟ نويسنده جواب مي دهد «نمي دونم» و چون پسرک مي گويد پدرش به او گفته به خاطر ايراني ها – شما – بايد ولشون کند. نويسنده حرف توي حرف مي آورد. چون پدرزهرش را براي دشمني پسر با ايراني ها به درونش ريخته. يا چند ديالوگ ماهرانه حق را به پسرک مي دهد، چون پدر براي پسرش منطقي تر حرف زده است و نويسنده نه فرصت و وقت اين را دارد که به پسر بگويد پدر و هم وطنانشان بي دعوت آمده بوده اند و گرانبهاترين چيزشان را تقريبا مجاني برده اند و در حکومت هم دخالت داشته اند و همه مردم اينجا را استثمار کرده اند. نويسنده درمي يابد که اين مسائل واقعي و مهم را در چند لحظه نمي تواند به پسرک بگويد و قانعش کند ايل و تبارش نبايد مي آمدند و مسلط مي شدند و... اينجاست که نويسنده، ديالوگ هايي برخاسته از دل را به پسرک مي گويد و مي شنود. شايد در اين بازي نويسنده مجبور به دروغ هم مي شود که به پسر مي گويد او هم پسري دارد که شيفته گل هاست. پسر به گلدان ها حسابي رسيدگي مي کند در صورتي که خود زن و فرزند ندارد. اما پسر دلبسته گل هاست، حتي گل هاي خانه اي که اجبارا بايد رهايش کنند. اين است که وقتي به نويسنده اعتماد مي کند به پسرش (پسر نويسنده) هنوز اعتماد ندارد، چون او را نديده اين است که به نويسنده مي گويد «ميگي هر روز بره آبشون بده؟» چون نويسنده جواب مثبت مي دهد، اعتماد پسر به نويسنده به پسرش هم منتقل مي شود و نگاه انساني پايان هزاران شعار دارد که يکي از آنها «دوستي و داشتن محبت به همديگر» است. حالا هر جا که باشيم به هم محبت کنيم، نه که بمب ناپالم و ميکروبي بر سر هم بريزيم. پيام محبت چنان پسرک را گرم کرده که به پسر نداشته نويسنده هم علاقه مند گشته. داستان با چنين شکوهي روشن تمام مي شود. ميان آن همه فرياد، روي عرشه تنها يک دست کلاهي مي تکاند.

 

نخستين قراردادهاي اجاره نفتي

 

در اولين قرارداد اجاره که به سهولت در سال 1895 منعقد گرديد، ميزان بهره مالکانه، 20/4 دلار در ازاي هر بشکه نفت توليدي تعيين شد. در نتيجه، رقابت بسيار شديدي براي اجاره کردن زمين هاي مجاورکه از پتانسيل نفتي برخوردار بودند، در گرفت. ولي طي دوازده ماه نخست، قيمت نفت خام بين بيست دلار در هر بشکه و ده سنت در هر بشکه در نوسان بود. قيمت بيست دلار در هر بشکه نوعي قيمت خرج دررفته بود که بر مبناي قيمت توليد نفت سفيد از زغال سنگ محاسبه مي شد و چندي نگذشت که اين روش قيمت گذاري از صحنه بازار محو و ناپديد شد؛ ولي قيمت ده سنت در هر بشکه نفت خام، ناشي از کمبود حاد و شديد امکانات ذخيره سازي و حمل و نقل بود. نرخ هاي بهره مالکانه و پاداش ها نيز به تناسب همان شرايط نوسان داشت. با اين وصف، به نظر مي رسد که در طول ده سال بعد از آن، 50 درصد نرخ معمول بهره مالکانه بود که حتي با وجود آن، توليد نفت، فعاليتي بسيار پرسود محسوب مي شد. طبق يکي از برآوردها، چاهي که روزانه بيست بشکه نفت خام توليد داشت،  با وجود ميزان بهره مالکانه معادل 37/2 دلار در هر بشکه، هزينه هاي لازم را تامين مي نمود. با در نظر گرفتن چاه هاي خشک (که در آن چهارچاه از پنج حلقه چاه حفاري شده را تشکيل مي داد) و متوسط طول عمر چاه هاي توليدي (هجده ماه)، قيمت سر به سري آن ايام تا سطح 35/6 دلار بالا رفت. در واقع در همان سال 1865، قيمت ها در طيفي بين 4 دلار و 10 دلار در هر بشکه قرارداشت چنانچه امکانات توليدي نويدبخش و اميدوارکننده بود، ميزان پاداش ها و حتي بهره مالکانه نيز افزايش مي يافت و در برخي موارد، نرخ هاي بهره مالکانه به 75 درصد و ميزان پاداش ها هم به سطح 2000 دلار درهر جريب زمين مي رسيد. بعدها که بهره مالکانه سطح 4000 دلار و حتي 10000 دلار افزايش پيدا کرد. مضاف بر اين، مالکان و زمين داران از چنان قدرتي برخوردار بودند که مي توانستند قطعات قابل اجاره يک تا هشت جريبي را به قطعات نيم چريبي حداقل داراي سه چاه نفتي تقسيم بندي کنند.

برگرفته ازکتاب نفت و حاکميت ملي، برنارد مومر،
 مترجم: عليرضا حميدي يونسي

 

شکل گيري آبادان مدرن

پس از کشف چاه هاي نفت درمسجدسليمان، شرکت نفت تصميم به تاسيس پالايشگاه در منطقه و جزيره عبادان گرفت. از اين رو در سال 1289 ش و در بحبوحه تاسيس پالايشگاه، شرکت نفت براي مهندسان و کارکنان عالي رتبه اي که قرار بود در آبادان مشغول به کار باشند، شروع به ساخت ساختمان هايي ويلايي با نام بنگله و کمپ ها و چادرهايي براي کارگران هندي و ايراني کرد و با افزايش تعداد مستخدمين و پيشرفت توليد و پالايش نفت و احداث خط لوله انتقال نفت از مسجدسليمان به آبادان، جمعيت اين منطقه نيز رو به افزايش گذاشت. هنوز دو سال از کشف نفت نگذشته بود که عده اي براي استخدام در شرکت و تعدادي براي سوداگري و فروش لوازم و اجناس شان به مهاجرين در اين منطقه ساکن شدند. در ابتدا شرکت نفت که نگاهش به توسعه صنعت نفت و افزايش فعاليت موفقيت آميزش بود، چندان در قيد و بند مهندسي شهري و شکل و فضاي شهرهايي که با سرعت شکل مي گرفتند، نبود؛ بنابراين با استناد به عريضه يکي از اهالي آبادان با گرفتن وجهي، اجازه بناي منزل داده است و اجاره مکان هايي چوبي که فعلا مرسوم به قماره و وعده نمود که در مواقع لزوم اجازه مکان هاي آجري خواهم داد. به اين ترتيب، نخستين شالوده شهر آبادان گذاشته شد، آن هم به صورت ملغمه اي از بناهاي مدرن با معماري خاص به نام بنگله، کمپ هايي به عنوان خوابگاه، چادردها و خيمه ها و کپرهاي کارگري، تعدادي بناي خشتي و گلي با چند دکان چوبي به نام قماره. اين محله هاي کارگري برخلاف بنگله ها و محله هاي مخصوص کارگران هندي و خارجي، فاقد آب آشاميدني، راه فاضلاب و ديگر امکانات بهداشتي بود. هر چه تعداد مهاجرين افزايش مي يافت، بر تعداد کپرها و چادرها و خانه هاي خشتي نيز افزوده مي شد و هر چه تعداد کارگران و کارکنان خارجي و هندي افزودن مي شد، تعداد خانه هاي سازماني و بنگله ها و ويلاهاي ساخت مهندسان شرکت افزايش مي يافت. با استخدام گسترده نيروي انساني در آبادان، مهاجراني که به اميد يافتن کاري ماسب به اين منطقه آمده بودند، دربي سرپناهي براي خود و احيانا خانواده آنها بودند. محله هايي از چادرها و آلونک هاي حصيري و خشتي در اطراف تاسيسات نفتي پديد آمده بود اما شرکت نفت در مقابل آنها هيچ تعهدي را نمي پذيرفت. از همين زمان بود که شهر به دو بخش تقسيم شد، بخش شرکتي که متعلق به ساختمان هاي اداري و مسکوني و کارگاه هاي نفتي بود و بخش دوم که توسط مردم و بدون مهندسي متخصصان، تنها بر اساس نياز و مطابق الگوها و امکانات موجود، با ابزار و مصالح ممکن ساخته شده بود. نقشه اين محله هاي کارگري و خودجوش، نقشه خيالي ذهن هاي صاحبان آلونک ها و خانه هاي خشتي بود که هيچ ترتيبي و آدابي بر آن مترتب نبود. اگر چه براي کارگراني که به تازگي از روستاها يا زندگي دامداري عشايري به مناطق نفتي مهاجرت کرده بودند، زندگي در کپر و چادر خيلي سخت نبود، اما تفاوت بسيار ميان زندگي کارکنان خارجي و کارگران ايراني در نوع مسکن، موادغذايي، پوشاک و ميزان حقوق دريافتي، فاصله ميان اين دو را بيشتر به نمايش مي گذاشت، تفاوتي که در سال هاي جنگ جهاني اول با رشد جمعيت شرکت – شهرها بيشتر نيز شد.

برگرفته از کتاب: تاثير صنعت نفت بر تحولات اجتماعي نفت خيز (1304-1287 شمسي)، نفت و زندگي، ربابه معتقدي

 

بازتاب خبري قتل رزم آرا

ماجراي قتل رزم آرا خيلي سريع انعکاس خبري يافت  و از سوي برخي از شخصيت هاي مذهبي و سياسي ايران مورد استقبال واقع شد. آيت الله کاشاني در مصاحبه اختصاصي با خبرنگار انگليسي «ديلي اکسپرس» عامل ترور را نجات دهنده ملت ايران خواند.دکتر مصدق نيز که به هنگام ترور رزم آرا در کميسيون نفت مجلس حضور داشت، پس از شنيدن خبر با خونسردي تمام گفت: «پس خبر مهمي نبود ما مشغول کار خودمان باشيم.»حائري زاده نيز يکي از اعضاي کميسيون نفت حاضر در جلسه با شنيدن اين خبر با خوشحالي اظهار داشت: به جهنم که ترور شد بايد جواب آن نطق گلوله هم باشد.مهندس حسيبي يکي از هواخواهان ملي شدن نفت، به محض شنيدن اين خبر گفت: «الحمدالله از اين لحظه ديگر نفت ايران ملي شده است»سردبير روزنامه «باختر امروز» خبر قتل رزم آرا  را بسيار تکان دهنده و هيجان آميز خواند.همچنين شخصيت هاي سياسي و رسانه هاي خبري جهان نيز موضوع قتل رزم آرا را در سطح وسيع مورد بحث و تفسير خود قرار دادند.روزنامه «ديلي ميل» در فرداي روز واقعه، ضمن تاسف از ترور نخست وزير رزم آرا نوشت: «رزم آرا بر سر نفت مي خواست با انگلستان قرارداد جديدي ببندد، اما شکست خورد. مرگ او از اين جهت وحشت انگيز است که ايران را باز بلادفاع رها کرد!!»روزنامه فرانسوي «تريبيون دوناسيون» خاطر نشان کرد: «... در نتيجه قتل رزم آرا را بهاي سهام شرکت نفت تنزل کرده است. درياداري انگلستان و اينتليجنس سرويس در اثر اين حادثه، ميليون ها متضرر شده اند.

راديو لندن خبر قتل رزم آرا با تعجب و شگفتي منتشر کرد. نخست وزير وقت انگلستان به محض شنيدن خبر گفت: «حيف که يکي از دوستان صميمي بريتانيا از دست رفت، در حالي که هيچ وقت نمي توانستيم حدس بزنيم که نخست وزير لايق و کاردان ايران را ترور خواهند کرد بريتانيا رزم آرا پيمان مودت داشت که از اختلافات دو دولت برسر مسئله نفت بکاهد و موضوع را فيصله دهد!»

برگرفته از کتاب: موج نفت، تاريخ نفت ايران، از امتياز تا قرارداد، احمد راسخي لنگرودي

 

نگهداشت و نگهداري

اولين ميدان مهم خاورميانه در سال 1908 در ايران کشف شد. قبل از آن نيز در دهه 1880 مقادير کمي نفت در اين منطقه کشف شده بود. هزاران سال قبل از کشف مذکور، آتشي که بر سر چشمه هاي نفت و گازهاي جوشان روشن بود، نظر همگان را به خود جلب مي کرد. بي گمان شراره هاي جاودان آتش پادشاه نبوچادنزار که در انجيل مقدس از آنها ياد شده است، از نفت روشني خود را مي گرفته اند.

در سال 1920، اولين ذخاير نفت در سمت غربي خليج فارس يعني در بحرين کشف شد. اين کشف کوچک، گروهي از کارشناسان کارکشته شرکت استاندارد اويل کاليفرنيا را به خود جلب کرد، اما کشفيات آنها نيز زياد قابل توجه نبود. ليکن ارزيابي هاي آنها از فلات قاره عربي به اندازه کافي متقاعد کننده بود تا به کشف نفت در اين ناحيه اميدوار شوند. در سال 1927، اولين ذخاير قابل توجه نفت در حاشيه فلات قاره عربي يعني کرکوک عراق و در 2500 ياردي محلي که در آن شراره هاي جاودان آتش پادشاه نبوچادنزار نگهداري مي شد، کشف شد. کشف کرکوک باعث شد تا عمليات اکتشاف با شدت هر چه تمامتر در سراسر خاوميانه آغاز شود. به مدت پنج دهه، کرکوک ابر ميدان نفتي منطقه خاورميانه محسوب مي شد و 50 الي 70 درصد از توليد نفت عراق را تامين مي کرد. اين ميدان نفتي 76 ساله درحال حاضر نيز به رغم تعمير و نگهداري ناکافي طي دو دهه گذشته حدود 30 الي 40 درصد از توليد نفت عراق را تامين مي کند. خسارات ناشي از عمليات خرابکارانه پس از جنگ دوم عراق، بخش اعظم توليد از ميدان نفتي کرکوک را متوقف ساخته است. در دهه 1930 و اوايل دهه 1940، چند ميدان بزرگ نفتي در ايران کشف شد که عبارت بودند از: ميدان گچساران در سال 1935 و ميدان آغاجاري در سال 1944، در اوايل دهه 1970 توليد در اين دو ميدان به نقطه اوج خود رسيد، ولي امروزه ميزان توليد از ميادين مذکور به 10 تا 15 درصد حداکثر توليد آنها در سال هاي قبل رسيده است.

برگرفته از کتاب: غروب نفت در صحرا، بحران آتي نفت در عربستان سعودي و اقتصاد جهاني، متيو آر سيمونز، مترجم: همايون نسيمي