گفت و گو با همکار بازنشسته و دانش آموخته آموزشگاه فنی آبادان

انضباط  و  وقت شناسی  مهم ترین رکن بود

فاطمه ترک چی آموزشگاه هایی که از ابتدای صنعت نفت به دست انگلیسی ها و بعد ها به دست مهندسان ایرانی ایجاد و اداره شدند، به سخت گیری و وجود قوانین بسیار و کارآزموده بارآوردن شاگردان معروف بودند. آموزشگاه هایی تخصصی، که در کنار تدریس کتب و آموزش های آکادمیک، تاکید ویژه ای بر مهارت ها و تجربیات عملی داشتند، به طوری که در پایان دوره، شاگردان به عنوان نیروهای جوان در نوبت کار قرار می گرفتند و یا در زیرمجموعه های صنعت نفت، مشغول به کار می شدند.  یکی از این مجموعه ها آموزشگاه فنی آبادان بود که تا سال ها شاگردانی را در خود پرورش داد و هنوز هم بسیاری از قدیمی های صنعت نفت از آن خاطراتی دارند. این آموزشگاه، امروز یکی از بخش های تاریخی صنعت نفت است و به عنوان موزه در دوره های زمانی مختلف از آن بازدید می شود.  حسن کتیبه، یکی از گنجینه های به جا مانده از صنعت نفت و از معدود بازماندگان دوران پیش و پس از ملی شدن صنعت نفت است. وی در دهه های 1330، 1340 و 1350 به عنوان مدیر رده میانی صنعت نفت در پالایشگاه نفت آبادان، خدمات مؤثر فنی و تکنیکی ارائه داده و یکی از دانش آموختگان آموزشگاه فنی آبادان است. او که متولد سال 1307 در شهر شیراز است، دوره های آموزشی پایه را در آموزشگاه فنی آبادان (Technical School)، کارگاه کارآموزان فنی (Artisan School) گذرانده و طی دوره های آموزشی تخصصی در کشور انگلستان، آموخته های فنی خود را در تأسیسات پالایشگاهی اعمال کرده است. او، پس از بازنشستگی، در خارج از ایران (لیبی) نیز به عنوان یکی از نمایندگان متخصص صنعت نفت ایران به ارائه خدمات فنی و صنعتی پرداخته است.  مدیریت مرکز اسناد و موزه های صنعت نفت، پيرامون موضوع آموزش در آموزشگاه فنی آبادان وكارگاه كارآموزان فنی گفت و گويي با حسن کتیبه انجام داده که در قالب کتاب منتشر شده است. بخش هایی از این گفت وگو در ادامه می آید:

در ابتدا ضمن معرفی خود، شرح احوال خانواده، محیط زندگی و زادبوم خودتان را بیان کنید؟

من در خانواده ای پرجمعیت متولد شده ام؛ چهار خواهر و سه برادر بودیم و من نفر ششم هستم که در سال 1307 به دنیا آمدم. با ایجاد و شروع به کار مدارس به شیوه جدید، توانستم به دبستان و دبیرستان بروم. بجز خواهر کوچک تر از من، بقیه خواهرها و برادرهایم متاسفانه در دورانی متولد شدند که رفتن به مدرسه برای همه، بخصوص دختران امکان نداشت.

 در زمان اشغال ایران با شرکت نفت انگلیس _ایران آشنا شدید. این آشنایی و ورود به صنعت نفت چگونه شکل گرفت؟

روزهای تابستان 1322 با دوستان در کوچه بازی می کردیم. در آن هنگام 5/14 سال داشتم. در همسایگی ما پسری زندگی می کرد که دو ـ سه سال از من بزرگ تر و تا کلاس ششم درس خوانده بود. آنها قبلا در خوزستان زندگی می کردند. در حین بازی به من گفت: «حسین (نام اصلی من) می آیی برویم آبادان؟» گفتم: آبادان کجاست؟ (در آن موقع اطلاعات عمومی به اندازه امروز نبود.) گفت: «در آنجا پالایشگاه نفت است و به محصلان، هم درس می دهند، هم کار یاد می دهند و هم حقوق می دهند.» در آن هنگام که نگران ادامه تحصیل بودم، به نظرم مطلب جالبی بود. او گفت: «فرد انگلیسی به نام «باکستر» به شیراز آمده و در پمپ بنزین جاده بوشهر (دو کیلومتری منزل ما) محصل استخدام می کند.»

با حرفش موافقت کردم و به آن پمپ بنزین- که در واقع دفتر نمایندگی شرکت نفت انگلیس_ ایران بود- رفتیم. مرد انگلیسی وقتی دید که من گواهینامه نهم دارم و سنم هم مناسب است، برایم توضیح داد که در شبانه روزی آبادان زندگی خواهیم کرد. در آموزشگاه فنی نفت آبادان درس خواهیم خواند و برای یک سال در کارخانه یا کارگاه کارآموزان فنی (در نزدیکی شبانه روزی) و پس از آن، بقیه سال ها را در پالایشگاه کار یاد خواهیم گرفت. در ضمن، ابتدای کار، روزی 20 ریال هم حقوق دریافت خواهیم کرد.

آیا شرایط و امکانات آموزشگاه فنی آبادان برای تحصیل و حضورکارآموزان با آنچه در نظام آموزشی شیراز دیده بودید، همخوانی داشت؟

این دو نظام آموزشی به طور کامل با یکدیگر متفاوت بود. انگلیسی ها طبق خواست و اهداف خود، در آبادان نظام آموزشی ترتیب داده بودند و از اساس، نظام آموزشی آنها ارتباطی با نظام آموزشی معمول در کشور نداشت.

 چه درس هایی در شبانه روزی آموزش داده می شد؟

ما هر روز هفته (بجز جمعه ها) و روزی هشت ساعت در کارگاه کارآموزان فنی کار می کردیم. ظهرها برای صرف ناهار یک ساعت به شبانه روزی بازمی گشتیم. تنها زمانی که آب خنک در دسترس ما بود، موقع ناهار و شام بود. در بقیه مدت باید از آب گرم داخل لوله استفاده می کردیم.

شرایط بر همین منوال بود تا اینکه آموزشگاه فنی نفت آبادان، در روز یکم مهر گشایش یافت و در سال اول مقدماتی (Introductory) مشغول تحصیل شدیم. بجز کلاس فارسی، بقیه درس ها به زبان انگلیسی تدریس می شد؛ خواه معلم ایرانی بود و خواه انگلیسی.

هفته ای یک روز تمام و سه شب را از ساعت 5 تا 8 بعدازظهر سر کلاس می رفتیم. پنج روز دیگر را به کار یادگرفتن در کارگاه مشغول بودیم. درس ها را نیز به مقولاتی مانند ریاضیات، فیزیک و شیمی، نقشه کشی و غیره خلاصه کرده بودند و تنها در سال اول، کتاب با متن فارسی داشتیم.

رعایت انضباط انگلیسی و وقت شناسی بسیار اهمیت داشت. در شبانه روزی با شنیدن صدای شیپور، شب می خوابیدیم و صبح بیدار می شدیم. یک روز که برای صرف ناهار به شبانه روزی آمده بودیم و هیچ کدام ساعت نداشتیم، یکی ـ دو دقیقه دیرتر به کارگاه رفتیم. رئیس کارگاه، فردی انگلیسی به نام «کنون» (Canon) بود که با قیافه ای گرفته، جلوی در ورودی ایستاده بود. به گروه ما گفت: «برو منزل.» آن روز گرچه از صبح تا ظهر کار کرده بودیم؛ اما به دلیل دو دقیقه دیرکرد، یک روز از حقوق ناچیز ما کسر کردند؛ البته درس خوبی به ما داده شد که تا به امروز وقت شناسی را جزو وظیفه خود می دانیم.

  آیا مطالعه آزاد یا دسترسی به اخبار و اطلاعات روز داشتید؟

اتاقی را در شبانه روزی برای مطالعه قرار داده بودند و به بعضی از کتاب ها و مجله ها - که شرکت در اختیار ما قرار می داد- دسترسی داشتیم. در ضمن، یک رادیو برای عموم گذاشته بودند که بیشتر اخبار بی.بی.سی را پخش می کرد. جنگ جهانی دوم بالا گرفته بود و همه مشتاق شنیدن اخبار بودیم . در واقع مطالعه آزاد و دسترسی به اخبار نیز طبق نظر و خواست انگلیسی ها بود.

 مورد یا مواردی برای رنجش یا نگرانی محصلان ایرانی وجود داشت؟

بجز دوری از خانواده و حضور اندک در جامعه، آنچه که ما را با همه امکانات، رنج می داد، نبود میوه بود. در آبادان آن زمان، بجز خرما، میوه دیگری وجود نداشت. حمل آن از دیگر نقاط ایران به آبادان در شرایط اشغال کشور و هنگام جنگ به هیچ وجه امکانپذیر نبود. جاده ها خراب، وسیله نقلیه نایاب، درآمد سرانه ناچیز و کمبود ویتامین های لازم آثار خودش را نشان می داد. بویژه در سنین نوجوانی که باید حسابی تقویت می شدیم. در سه سال اول که آبادان بودم، نه تنها میوه، بلکه تخم مرغ هم ندیدم و تنها با برنج و سیب زمینی و قدری گوشت و نان - که در آن خرده شن بود و رنگ خاکستری داشت- سر می کردیم. با این حال، جزو خوش شانس ها بودیم؛ همه جا بیماری و قحطی بیداد می کرد. قند و شکر جیره بندی شده بود و اقلام ساخت خارج از شانه سر تا تایر اتومبیل و کامیون نایاب بود. بعضی که دو کامیون داشتند، یکی را برای دو حلقه لاستیک معاوضه می کردند که اقلا یکی از آنها کار کند.

کم کم یک سال گذشت و در امتحانات آخر سال قبول شدم و چهار ریال به حقوق روزانه ما اضافه شد و ماهانه 24 ریال حقوق می گرفتیم. دوره کارآموزی هم در کارگاه کارآموزی به پایان رسیده و دوباره ما را به اداره کارگزینی بردند و کارت ورود به پالایشگاه به ما دادند و هر کدام از ما را به قسمتی از پالایشگاه فرستادند. من و چند نفر دیگر را به قسمت تقطیر (Distillation Plant) بردند.

 

عکس تاریخی

مراحل احداث نخستین دکل حفاری در مسجد سلیمان 1287

 

معرفی شیء

موتور رولزرویس

رولزرویس، از تجارتی الکتریکی- مکانیکی که از سوی هنری رویس در سال 1263 بنا نهاده شده بود، رشد یافت. رویس پس از 20 سال تلاش، نخستین موتور دو سیلندر خود را در سال 1283 ساخت و در همان سال چارلز رولز جزو نخستین فروشندگان ماشین های با کیفیت فرانسوی در انگلستان را ملاقات کرد. رولز تحت تأثیر این ماشین قرار گرفت و در سال 1285 این دو کارآفرین شرکت رولزرویس را در شهر داربی (انگلستان) راه اندازی کردند. تولید نخستین ماشین های شش سیلندر رولزرویس دو سال بعد آغاز شد. در سال 1292 و با شروع جنگ جهانی اول، این شرکت ساخت موتورهای هواپیما را آغاز کرد.  موتور هشت سیلندر رولزرویس موجود در موزه کارآموزان با برخی قسمت های برش خورده برای آموزش در کارگاه مکانیک موجود است. قدمت آموزشگاه حرفه اي آبادان به سال ۱۳۱۲ خورشيدي (۱۹۳۳ ميلادي) برمي گردد. اين آموزشگاه پس از مرمت و بازيابي اسناد مربوط به آن، به عنوان دومين موزه صنعت نفت شناخته مي شود.

 

تاریخ شفاهی

     تصویب گازرسانی به سراسر ایران در  شورای اقتصاد

بخش پنجم

اواخر شهریور اوایل مهر سال 1358 به ریاست شرکت گاز اصفهان برگزیده شدم و خدای بزرگ را سپاس که توفیق بنیانگذاری شبکه گازرسانی به ایران زمین را نصیبم کرد. در نیمه سال 1358، در شب معارفه ام در باشگاه نفت اصفهان در حضور شادروان دکتر حسن مرشد، مدیرعامل وقت شرکت ملی گاز ایران؛ محمدکاظم بجنوردی، استاندار وقت (نخستین استاندار اصفهان بعد از انقلاب)، مسؤولان و رؤسای واحدهای گازرسانی شرکت گاز اصفهان و نیز برخی از بزرگان شهر نجف آباد، طرح و برنامه گازرسانی به سراسر ایران را اعلام کردم. آن شب، سخن خود را اینگونه آغاز کردم و در حضور مدیرعامل شرکت ملی گاز گفتم: «ما گاز را به همه نقاط ایران می دهیم!» در صورتی که مدیرعامل شرکت گاز نبودم و به طور منطقی، این سخن باید از زبان دکتر مرشد بیان می شد. سخنانم تنها از آرمان ها و حرف های دلم برخاسته بود. من آن شب گفتم: «هرجا مردم آب و برق دارند، گاز هم خواهد بود.» وقتی آتشفشان سینه ام پس از 13 سال و اندی سر گشود و فوران کرد، حتی دیرباورترین یا ناباورترین حاضران در جلسه نیز تحت تأثیر گرمی و حرارت صحبت هایم قرار گرفته بوند. دکتر مرشد هم با محبت و بزرگواری یک استاد به آرزوهای شاگردش گوش فرا داده بود و با وقار و لبخند مرا می نگریست و سخنانم برای او هم تازگی داشت.

به یادم دارم زمانی که گفتم: «ما منطقه پشت «مسجد شاه» اصفهان را با آن کوچه های تنگ و کاهگلی هم از گاز برخوردار می کنیم» ناگهان استاندار صحبت های مرا قطع کرد و گفت: «مسجد امام»! در پایان گفتم: «ما گاز را به شهرستان نجف آباد هم می بریم، به شرطی که اهالی نجف آباد در خیابان ها و کوچه های شهر خود، آنطور که ما می گوییم کانال هایی را حفر کنند تا بتوانیم لوله های گاز را بسرعت جاگذاری و گاز را وصل کنیم.» علت انتخاب نجف آباد، وجود انشعاب فرعی بود.

در بهمن سال 1359، گازرسانی به سراسر ایران را به تصویب شورای اقتصاد رساندم. تا حدود نیمه سال 1360، مسؤولیت وزارت نفت و شرکت ملی گاز را به عهده داشتم. در این مدت، به خانه های مردم، صنایع، بیمارستان ها و... پنج شهر - که قبل از انقلاب گازرسانی شده بودند- به مراتب بیشتر از گذشته گاز داده شد؛ اما در همین دو سال به 40 روستا و 14 شهر جدید نیز گاز رساندیم. به عبارت دیگر، ظرف 24 ماه، در دوره های کمتر از دو ماه، گازرسانی به یک شهر جدید آغاز شده است. در واقع، طی 730 روز (دو سال) به 40 روستا گاز داده شده است؛ 730 روز تقسیم بر 40 روستا می شود 18.25 روز، یعنی مدت زمان شروع گازرسانی تا بهره برداری در هر روستا، کمتر از 3 هفته زمان برده است. به این ترتیب، با تقسیم 730 روز بر 14 شهر، زمان شروع تا بهره برداری گازرسانی به 14 شهر جدید نیز 51.5 روز (کمتر از دو ماه) می شود! این جنبش و این جهش در گازرسانی کل کشور، برآیند و دستاورد تلاش راستین عزیزان همکار و همدل در شرکت ملی گاز بوده است.

تاریخ شفاهی وزرای نفت ایران؛ سید حسن سادات