گفت وگو با یک کاپیتان نفتکش که 10 سال عمر خود را روی آب گذرانده است

اولین اشتباه آخرین اشتباه بود

 

مشعل     سعید نظرزاده ازهمکاران نفتی است که 10سال در شرکت ملی نفتکش ایران، روی کشتی های نفتکش، زندگی اقماری خود را به دور ازخانواده پشت سر گذاشته و طی این سال ها سعی کرده کشتی هایی را که بارشان نفت و گاز بوده، درامنیت کامل وسالم وسلامت به مقصد برساند. او که تمام این سال ها ازخانواده دور بوده و بزرگ شدن فرزندانش را ندیده است، از این موضوع با حسرت یاد می کند.

کاپیتان نظرزاده، متولد سال 1345 در روستای کلاته مزینان و بزرگ شده سبزوار در استان خراسان رضوی است. او پس از سال ها کار و فعالیت درشرکت ملی نفتکش ایران به واسطه عوارض ناشی از کار روی دریا، به شرکت نفت خزر آمد و در شهرستان ساری فعالیت های ستادی این شرکت را عهده دارشد و بنابر تجربیات دریایی اش، بر فعالیت دریایی کشتی ها نیز نظارت می کند.

او می گوید: کار روی کشتی های نفتکش به گونه ای است که انگار روی یک بمب، شناور هستید. با کاپیتان نظرزاده گفت وگوی کوتاهی انجام شده است که مشروح آن را می خوانید. 

   چه چیز باعث شد که شغل دریانوردی را انتخاب کنید؟

انتخاب این شغل در دوران جوانی هیچ دلیل خاصی نداشت و می توان آن را تنها یک اتفاق دانست. بعد از دیپلم متوسطه، در دوران جنگ تحمیلی، مدتی به جبهه رفتم و بعد از بازگشت هر چند آماده کنکور نبودم، تصمیم گرفتم دراین آزمون سراسری شرکت کنم. با توجه به اینکه هیچ آمادگی نداشتم، رشته های مختلفی را انتخاب کردم و در نهایت در کنکور(مرحله علمی) قبول شدم. نکته جالب این بودکه همرزم من در جنگ که از بچه های سبزوار بود، در رشته دریانوردی چابهارقبول شده بود ومن نیز در همین رشته قبول شدم. او به من پیشنهاد داد که این رشته را انتخاب کنم.  من هم پذیرفتم و بعد ازپشت سر گذاشتن آزمون های (مصاحبه حضوری و تست های پزشکی) در رشته دریانوردی چابهار قبول شدم. به همین دلیل است که می گویم هیچ هدف و نقشه ای برای انتخاب این رشته نداشتم. این درحالی است که تا آن روز تنها یک بار، دریا را دیده بودم.

  ادامه تحصیل در رشته دریانوردی با چه چالش هایی همراه بود؟

دریانوردی، یکی از سخت ترین رشته هاست؛ دراین رشته باید دروس بسیارسختی را بخوانی،  این درحالی است که درآن زمان که من وارد این رشته تحصیلی شدم، استادان دانشگاه دریانوردی چابهار، ایرانی نبودند و تدریس به وسیله مدرسانی از کشورهایی مثل اسکاتلند و هندوستان انجام می شد. از آنجا که زبان انگلیسی ام چندان قوی نبود، همین موضوع باعث شد برای قبول شدن، بیشتر تلاش کنم. بعد ازپایان تحصیل در دانشگاه، به عنوان یک دانش آموخته رشته دریانوردی وارد شرکت ملی نفتکش ایران شدم و از همان زمان، فعالیت روی کشتی های نفتکش را به مدت 10 سال در این شرکت ادامه دادم.

  درباره سختی و مسؤولیت بالای کار روی کشتی های نفتکش بگویید.

بی شک یکی ازسخت ترین و پراسترس ترین مسؤولیت ها در صنعت نفت، کار روی کشتی های نفتکش است. بخشی ازخدمت من، کار روی کشتی های حمل گاز بود و باید 12 هزار تن گازمایع را از خارگ به بندرعباس منتقل می کردیم و این یعنی روی یک بمب شناورکار کنی و  اولین اشتباه، حتما آخرین اشتباه است. به همین دلیل با استر س و چالش های بسیاری در طول کار روی کشتی مواجه بودیم.

  چند فرزند دارید و آیا آنها نیز همانند شما در صنعت نفت مشغول به کار هستند؟

سه فرزند دارم؛ دو دختر ویک پسر. دختربزرگم رادیولوژیست است و در بیمارستان کار می کند. دومین دخترم ،کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی می خواند وامسال درسش تمام می شود. پسرم نیز در دانشگاه امیرکبیر در رشته پلیمر تحصیل می کند. درباره دو فرزندم که هنوز درس شان تمام نشده است، نمی دانم چه برنامه ای برای انتخاب شغل دارند.

  زندگی اقماری می تواند برای شما با سختی های بسیاری همراه باشد؟

پیش ازهرچیزباید بگویم که من بزرگ شدن فرزندان خود را ندیدم و هربار که سوار کشتی می شدم، بیش از چهار ماه روی دریا بودم. به همین دلیل، همیشه آرزو داشتم تا بازنشسته شوم و زمانی که فرزندانم ازدواج می کنند و صاحب فرزند می شوند، درکنارشان باشم و نوه های خود را بزرگ کنم. همیشه آرزو داشتم بزرگ شدن فرزندانم را ببینم؛ اما زمان های طولانی در دریا بودن، این فرصت ها را از من می گرفت و کمتر کنار خانواده بودم. با فوت همسرم هم این آرزو که نوه هایمان را در کنار او بزرگ کنم، برباد رفت.

  خاطره ای از کا ر   روی کشتی دارید؟

10سال اول فعالیتم در صنعت نفت را روی کشتی و در دریا بودم و در حال حاضر نیز درشرکت نفت خزر فعالیت اداری انجام می دهم؛ اما بی شک دراین 10 سال خاطرات تلخ و شیرین بسیاری در ذهنم مانده است. به عنوان مثال مادربزرگ من، زمانی که روی دریا بودم، فوت کرد  و من این موضوع را متوجه نشدم و وقتی به خانه بازگشتم ، از فوت ایشان باخبر شدم. گاه می شد که 6 ماه کامل روی دریا بودم و در این مدت، مسوؤلیت زندگی و نگهداری از بچه ها به عهده همسرم بود.  زمانی که پسرم 10سال داشت، زندگی اقماری را رها کردم؛ البته کار نکردن روی دریا به این دلیل بود که به عارضه فشارخون مبتلا شده بودم و شرکت اجازه حضور روی کشتی را  به  من نمی  داد.  

 

 

گپی کوتاه با دختر کاپیتان نظرزاده

دلتنگی بزرگترین خاطره کودکی

دینا نظرزاده، فرزند اول کاپیتان نظرزاده نیز درباره پدرخود می گوید: هروقت به یاد دوران کودکی خود می افتم، بغض می کنم؛ چون هیچ وقت در کودکی پدر را ندیدم. می توانم بگویم من و خواهر و برادرم با مادر بزرگ شدیم. البته در این میان پدر به دلیل زندگی اقماری و دوری از خانواده، زندگی سختی را پشت سر می گذاشت؛ اما به هرحال، ما در بچگی پدر را در کنارخود نداشتیم. بعد از اینکه پدر اززندگی اقماری فاصله گرفت و به ساری آمدیم، تازه معنای واقعی پدر داشتن را   و اینکه او تکیه گاه و پناه است، متوجه شدیم. به خاطر دارم زمانی که کودک بودم، هر زمان که هواپیمایی را درآسمان می دیدم، می گفتم: «بابا دارد می آید.» می توان گفت بیشترین خاطره ام از دوران کودکی، انتظارطولانی برای دیدن پدربود. دینا ادامه داد: پدرم یک انسان احساسی و مهربان است و اگرچه شغل  انتخابی اش، فضای مردانه وسختی داشت، اما بسیار رئوف و مهربان است. او تمام این سال ها سعی کرده است ما را به گونه ای تربیت کند که مستقل و روی پای خود باشیم.  به همین دلیل از پدرم برای این نوع تربیت، تشکر می کنم. پدرم بعد از فوت مادرم، برای ما هم پدر بود و هم مادر و همیشه برای ما  اول یک دوست و رفیق بود بعد پدر. وی درانتخاب شغل و حرفه اش نیز گفت: رشته تحصیلی من به گونه ای بود که نمی توانستم در صنعت نفت کارکنم، البته برادرم هنگام انتخاب رشته دوست داشت رشته های مرتبط با صنعت نفت را انتخاب کنم، اما پدر مانع چنین انتخابی شد؛ چرا که سختی های کار در صنعت نفت را می دانست و نمی خواست پسرش هم چنین سختی را پشت سربگذارد؛ البته پدرم بسیار به شغل خود در صنعت نفت افتخار می کند.