بانوی راننده کامیون حمل سوخت شرکت ملی پخش منطقه شاهرود از تجربه های شغلی می گوید
از رویای کودکی تا پیچ جاده
مشعل ملیحه محمودی بانوی 38 ساله ای است که در شهر گنبد به دنیا آمده و نزدیک به یک سال است که در شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران به عنوان راننده ماشین های سنگین حمل بار سوخت در منطقه شاهرود مشغول به کار است. او که از کودکی رویای رانندگی با ماشین های سنگین را در سر می پرورانده است، بعد از تجربه شغل های مختلف تصمیم می گیرد تا برای رسیدن به رویای خود تلاش کند و حالا چند سالی است که به عنوان راننده کامیون حمل سوخت در جاده های کشور رفت وآمد می کند. با وی گفت وگویی داشتیم که می خوانید.
از چه هنگام به عنوان راننده ماشین های سنگین مشغول به کار شدید؟
طی 15 سال گذشته راننده کامیون های باری بودم و حالا نزدیک به یک سال است که در شرکت ملی پخش فراورده های نفتی ایران منطقه شاهرود مشغول به کار هستم. اینکه چه چیز باعث شد تا تصمیم بگیرم راننده ماشین های سنگین باشم باید بگویم که کار با کامیون علاقه ذاتی ام به این شغل بود. نکته جالب توجه این است که نه پدر و نه برادرم هیچ کدام چنین شغلی نداشتند تا سبب علاقه من به این کارشده باشد. بچه که بودم، همانند پسرها دوست داشتم با ماشین، بازی کنم و عاشق هر مدل آن بود؛ البته علاقه زیادی هم به خلبانی دارم و هنوز هم اگر شرایطش فراهم باشد، دوست دارم آن را نیز امتحان کنم؛ علاقه من، یاد گرفتن کار با چیزهای متفاوت است و با توجه به امکاناتی که داشتم، راننده کامیون شدم.
چه چیز باعث شد تا تصمیم بگیرید رانندگی در جاده را رها کنید؟
در واقع قبل از اینکه بخواهم چنین شغلی را انتخاب کنم، تمام دوره های آموزشی مناسب برای رانندگی ماشین سنگین را پشت سر گذاشته بودم؛ البته دلیل مهمی که تصمیم گرفتم دیگر درجاده رانندگی نکنم این بود که 3 فرزند دارم و باید زمان کافی برای آنها و همسرم می گذاشتم؛ به این نتیجه رسیدم که با کار در شرکت نفت، دیگر نیازی نیست شب ها بیرون از خانه بمانم و تصمیم گرفتم شانس خود را برای حضور در شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران – منطقه شاهرود امتحان کنم و حالا بعد از گذشت یک سال کار از تصمیمی که گرفته ام، راضی هستم.
آیا از ابتدا به عنوان راننده ماشین سنگین مشغول به کار شدید یا این که شغل های دیگری را هم امتحان کرده بودید؟
البته، پیش از اینکه به عنوان راننده کامیون فعالیت کنم، شغل های دیگری را انتخاب کردم. به عنوان مثال در آموزشگاه به عنوان معلم قرآن فعالیت داشتم یا حتی دوره های امدادگری را گذرانده و مدتی مشغول به این کار بودم. حرفه هایی مثل خیاطی و آرایشگری را هم تجربه کرده بودم؛ زمانی که مشغول به انجام این کارها بودم، همیشه با خودم فکر می کردم که این کارها، کار من نیست و ادامه فعالیت در چنین شغل هایی از نظر روحی راضی ام نمی کرد. با آن که آن کارها را هم به خوبی انجام می دادم، اما علاقه من به کار روی ماشین های سنگین سبب می شد تا از این شغل ها احساس رضایت نداشته باشم. درنهایت تصمیم گرفتم رانندگی روی ماشین های سنگین را امتحان کنم وبه دنبال این رویای کودکی رفتم و حالا هم به آن رسیده ام.
واکنش خانواده به انتخاب چنین شغل متفاوتی چه بود؟
خوشبختانه خانواده من به انتخاب شغلم واکنش خاصی نشان ندادند و با شناختی که از شخصیت من به عنوان یک زن مذهبی و مقید داشتند، هیچ واکنش منفی به این انتخاب نداشتند.
نظر همسرتان درباره شغل شما چیست؟
زمانی که 16 سال داشتم، ازدواج کردم. در زمان متاهلی تصمیم گرفتم تا راننده کامیون شوم؛ البته همسرم در کارخانه گچ سپیدار، خودروهایی مانند لودر را تعمیر می کرد، اما به دلیل یک اتفاق، سکته چشمی کرد و متاسفانه بینایی اش را از دست داد ومن سال هاست که مسئولیت اداره امور خانواده را به عهده دارم.
چگونه به شرکت ملی پخش فرآورده های نفتی ایران پیوستید؟
این را می دانستم که این شرکت، برای ماشین های سوخت بر، راننده استخدام می کند و مدت ها دنبال این شغل بودم؛ به همین خاطر با پشت سر گذاشتن کلاس های مختلف، خود را برای درخواست کار آماده کرده بودم؛ البته کمی از این مسئله می ترسیدم. از این جهت که می دانستم باری که قرار است حمل کنم، بنزین یا دیگر فرآورده های نفتی است و ممکن است حادثه ای رخ دهد و برایم اتفاقی بیفتد.
اما بعد به این فکر کردم که هرچه خدا بخواهد، همان می شود و اگر قرار است اتفاقی بیفتد، این اتفاق می تواند درهرجایی رخ دهد؛ بنابراین تصمیم خود را گرفتم و درخواست کار دادم.
آیا در آغاز کار خود دچار مشکل نشدید؟
ابتدا به دلیل نزدیک بودن به بنزین، کمی حساسیت پوستی گرفتم، اما در نهایت به این موضوع عادت کردم؛ البته در گذشته با کامیون برای شهرهای مختلف کشور بار می بردم و بیشتر اوقات هم در جاده بودم، هرچند این شغل خیلی سخت بود، اما به دلیل علاقه ای که به رانندگی داشتم، سختی هایش را تحمل می کردم؛ البته هنگام سفرهای بین شهری، همیشه همسرم در کنارم بود.
در روز چند نوبت حمل سوخت انجام می دهید؟
همه چیز به نیازمحل سوختگیری بستگی دارد؛ به عنوان مثال در بعضی از فصل ها مانند تابستان شاید بیش از 10 سرویس حمل و نقل داریم، اما در زمستان این تعدادی به 5 یا 6 سرویس می رسد.سوخت های مورد نیاز را به 18 جایگاه درشهرستان دامغان منتقل می کنم و با توجه به لذتی که از کار خود می برم، هیچ وقت احساس خستگی روحی به شغلم نداشتم؛ البته خستگی جسمی، موضوعی است که همه شغل ها درگیر آن هستند.
چند فرزند دارید؟ آنها چه واکنشی به شغل شما دارند؟
یک پسر 16 ساله و دو دختر 12 و 6 ساله، پسر بزرگم همانند خودم عاشق رانندگی با ماشین های سنگین است. می توانم بگویم که شغل من برای آنها نیز بسیار عادی شده است و به راحتی با آن کنارمی آیند.
افرادی که در جاده با یک راننده کامیون خانم مواجه می شوند، چه واکنشی از خود نشان می دهند؟
برایم خیلی جالب توجه و عجیب است که مردم در جاده ها چگونه از دیدن من ذوق زده می شوند؛ به خصوص خانم ها وقتی من را در جاده می بینند، بوق می زنند یا با هیجان برایم دست تکان می دهند. زمانی که واکنش مردم در جاده را می بینم، تازه متوجه می شوم که شغلی را که انتخاب کرده ام، چقدر متفاوت است وجلب توجه می کند. از نظر من همه می توانند ماشین سنگین برانند، اما این کار را نمی کنند، حتی آقایان نیز از اینکه یک خانم را به عنوان راننده کامیون می بینند، خوشحال می شوند.
آیا تا حالا پیش آمده که ماشین شما دچار مشکل شده باشد و شما دست تنها باشید؟
بارها شده است که کامیون من در جاده هایی به سمت شهرهای دور، پنچر شده و مردم وقتی از کنارم رد می شوند، توقف و به من کمک می کنند. کار درجاده خطرهای بسیاری هم برای راننده زن و هم برای راننده مرد دارد؛ البته با کار در شرکت نفت، دیگر شب ها در جاده ها نیستم و تقریبا ساعت های 5 یا 6 عصر کارم تمام می شود و به خانه باز می گردم.
با توجه به لذتی که از شغل خود می برید، آیا مشکلی هم هست که بخواهید هرچه سریع تر آن را پشت سربگذارید؟
همه آدم ها در طول زندگی خود با مشکلاتی مواجه می شوند، یکی از مشکلاتی که من با آن مواجه هستم و امیدوارم هرچه سریع تر برطرف شود این است که در حال حاضر تنها 2 دانگ ازماشین به نام ماست و هرچقدرهم که در طول روز زحمت بکشم، تنها بخشی از دستمزد برایم می ماند؛ البته بارها تلاش کردم تا تسهیلاتی برای افزایش خرید سهم ماشین بگیرم، اما متاسفانه هنوز موفق نشده ام.