مي کني؟ چون اصلا کارم را دوست ندارد. يک بار فقط گفت کارت رادوست ندارم. وقتي از او مي پرسم چه شد کار روي سکو را انتخاب کردي، مي گويد: آن را دوست داشتم. کار سکو را هر کسي نمي تواند ادامه دهد. بايد علاقه داشته باشد. شرايط خيلي خاص و مشکل است.
ارتباط با خانواده روي سکو اگر در سال هاي دورتر تنها از طريق تلفن بود، حالا به مدد دنياي الکترونيک بهتر شده و از طريق اينترنت هم با خانواده در تماس هستند. يکي از آنان مي گويد که وضعيت اينترنت و تلفن نسبت به قبل بهتر شده که البته حجم خاصي در حد ارتباط با خانواده است و مي گويند از نظر ارتباطي با خانواده مشکلي ندارند.
يکي از آنها که 18 سال سابقه فعاليت روي سکو را دارد، مي گويد: بيشترين مشکل ما دوري از خانواده است. اگر اتفاقي رخ دهد، محدوديت رفت و آمد داريم. مشکلات اقماري بيشتر از آن چيزي است که فکر مي کنيد.
عظيمي، معاون سکو مي گويد: خانم هاي ما هم مرد خانه هستند و هم خانم خانه. هر 14 روز هم که به خانه مي رويم، بيشتر مهمان هستيم تا اينکه بتوانيم باري از دوش خانه برداريم.
نکته ديگري که اشاره مي کند، اين است که دوري از خانواده در روابط آنها تاثيرگذار است و توضيح مي دهد: اين تاثير منفي در فرزندان شان بيشتر نمايان است. مي گويد: دوست دارند مثل همه پدرها کنارشان باشيم. دو دختر 13 و هفت ساله دارم. هر زمان مي خواهم بيايم، با گريه از من جدا مي شوند. اصرار مي کنند که يک شب ديگر پيش شان بمانم. خيلي از نبودم رنج مي کشند. از لحاظ درسي هم افت مي کنند، با معلم شان که صحبت مي کنم، مي گويد ما متوجه مي شويم شما چه زماني تهران هستيد و چه ايامي در محل کار؛ چون روي درس فرزندانتان تاثير دارد.
مي پرسم آيا انتخاب اين کار ارزش اين اثرات منفي و دوري از خانواده را دارد، که مي گويد: چه بگويم؟ از لحاظ مالي ارزش ندارد.
يکي ديگر هم به اين سوال من اين پاسخ را مي دهد: ازابتدا به اين کار علاقه داشتم. از نظر دوري از خانواده ارزشش را ندارد. يک هفته بمانيد روي سکو، متوجه مي شويد که همه خالصانه کار مي کنند. براي تدوام توليد گاه 48 ساعت بدون استراحت کار مي کنند.
مسلم محمدي، کارشناس ارشد برق کنترل است و اهل کرمانشاه. مي گويد:وقتي بچه دار شدم، همسرم گفت ديگر نرو، من هم موافق بودم؛ اما شرايط مالي ايجاب نکرد. اولويت اول و آخر کار است.
اين جمله هم از بيشتر آنان شنيده مي شود که بزرگ شدن فرزندت را نمي بيني. راه رفتن، دندان درآوردن، مدرسه رفتن و...
ديگري مي گويد: اينکه فرزندت شب زنگ بزند و اسم شما را صدا بزند، بگويد چرا نيستي، همين خيلي سخت است. گاهي اشک آدم را در مي آورد.
امير مويدي راد، کارشناس مکانيک، سه سال است روي سکو کار مي کند و زماني که با او صحبت مي کنم، نگران دختر مريض احوالش است و مي گويد: دوست داشتم اکنون در کنار او باشم.يکي هم مي گويد: اوايل کار شور و علاقه خاصي داشتم. ما به اين محيط عادت مي کنيم؛ براي خانواده ها سخت تر است، هيچ جور با اين مساله کنار نمي آيند. دو سه روز مانده به برگشتنم، به پسرم مي گويم تو مرد خانه اي و من بايد بروم. با آنکه 5 ساله است، درک مي کند؛ اما نمي تواند با اين شرايط کنار بيايد. احساس خلا مي کند. برايشان قابل هضم نيست.
دوري از خانواده آنها را با خاطرات تلخي همراه ساخته، از اين رو روايت هاي تلخ روي سکو فراوان شنيده مي شود. مثل اين نقل قول: «پدرم که فوت کرد، مي خواستم کامل قيد کار را بزنم و ديگرنيايم؛ اما باز برگشتم. اگر علاقه نباشد، کار روي سکو سخت مي شود.»
يا اين روايت که يکي از همکاران همسرش حامله بود، رفت سر دکل، اطلاع دادند که خانمش حالش بد شده و نتوانستند بچه اش را نگه دارند و از بين رفت.
يا انصاري که از سخت ترين شب در دوران کاري اش روايت مي کند: «آن شب هوا بد و دريا خراب بود؛ مثل امروز که شما اينجا هستيد. سه روز در اتاق ناراحتي مي کشيدم تا از کيش يک هليکوپتر دادند وقتي بعد از سه روز رفتم، پدرم را دفن کرده بود. عروسي برادرم هم نتوانستم بروم؛ نفر جايگزين نبود.
مجموعه مواردي که به گفته برخي کارکنان، ضرورت وجود روانشناس به شکل ثابت را روي سکو الزامي مي کند.
14 روز دور از خانواده اينجا هستيم و دست ما از همه جا کوتاه است. اگر عزيزان ما فوت کنند، وسيله اي نيست که برويم. ما پيمانکار ها هيچ مرخصي نداريم. شعبده باز سکو هستيم. »
ازدواج و طلاق
مشکلات ساکنان روي سکو تنها به اين موارد ختم نمي شود. يکي روايت مي کند که دوري از خانواده در مواردي منجربه طلاق شده. دوري و سختي کار به قدري است که بسياري از آنان اين جمله را زياد شنيده اند که يا کار را تغيير بده يا طلاق.
يکي از آنها مي گويد: «خيلي از بچه هاي مجرد به خاطر نوع کارشان براي ازدواج مشکل دارند؛ چون اين شرايط را نمي پذيرند، ازدواج مي کنند که همسرشان در کنارشان باشد. بيش از 20 جا خواستگاري رفته اند؛ ولي براي ازدواج ناکام مانده اند.» ادامه مي دهد که بچه هاي «آر فور» بچه هاي کم توقعي هستند.
عليرضا کهنسال مي گويد: «تعداد «نه» شنيدن ها و خواستگاري رفتن هايم از دستم خارج شده که البته اين به خاطر نوع شغل من است.» با اين حال مي گويد: «بالاخره کساني هستند که اين دوري را بپذيرند. »
مشکلات رفت و آمد
افزون بر اين، از ميان حرف هاي مردان نفتي روي سکو مي شود فهميد که فصل مشترک ديگر مشکلات آنها، مساله رفت و آمد است. عليزاده از قديمي هاي فعال روي سکوي نفتي، وقتي صحبت از مشکلات کار مي شود، مي گويد: «اولين مساله، رفت و آمد از لاوان به سکو است که گاه در هواي بد و موج هاي زياد دريا زمان رسيدن به اينجا، خيلي زمان بر مي شود. مي گويد هليکوپتر که کمترمورد استفاده قرار مي گيرد. او ادامه مي دهد که شکل رفت و آمد گاهي باعث مي شود فرد به هواپيماي برگشت به منزل نرسد.»
يکي ديگر از آنها مي گويد: «اگر اتفاق مهمي رخ دهد، امکان حضور سريع وجود ندارد و به طور کلي در اين زمينه محدوديت وجود دارد.» عظيمي که اهل شمال ايران است، مي گويد: «با دو پرواز از شمال به اينجا مي رسم. گاهي پرواز کنسل مي شود يا کشتي نمي آيد.» ديگري مي گويد: «بارها اتفاق افتاده که بچه ها در درياي مواج 10 تا 12 ساعت روي کشتي بوده اند. »
محمد محمدي، کارمند ارشد امور مسافر درباره رفت و آمدها توضيح مي دهد: «ايمني پرواز از هر چيزي براي ما مهم تر است. براي کاهش ريسک تا اطيمنان از امنيت پرواز اقدامي انجام نمي شود. اگر شرايط مناسب باشد، ترجيح کارکنان، سفر با کشتي است تا هليکوپتر. کشتي هم ايمن تر است. شناور را ترجيح مي دهند.» توضيح مي دهد: «حتي اگر بيماري همسر، فرزند و ديگر اقوام درجه يک هم مطرح باشد، بايد اينجا بمانيم.»
از خطرات کار روي سکو چه مي دانيم؟
کار روي يک سکوي نفتي، خطرات خاص خود را دارد؛ اين را وقتي پاي حرف هاي کارکنان مي نشينيم، متوجه مي شويم، محمدي پور از کارکنان سکوي رشادت مي گويد: «تا وقتي کسي در اين محيط کار نکند، متوجه سختي هاي آن نمي شود.»
وقتي از عليرضا کهنسال، مسئول اچ اس اي سکو مي پرسم که چرا کار روي آب را انتخاب کرده است، مي گويد: هدف من کشتي بود. سر از يک کشتي ثابت درآوردم. سختي زياد است، به خاطر شوق و ذوق کار و خدمت به نفت خطرات را پذيرفتيم و با جان و دل کار را پيش مي بريم که استخراج نفت است.
ديگري مي گويد: «از لحاظ کاري، خطراتي که در محيط کاري داريم، بسيار زياد است. ريسک احتمال نشتي ممکن است به قيمت جان باشد. بچه هاي روي سکو روزمره در معرض اين خطر هستند. کسي که در خانه و شهر خود نشسته، ممکن است 30 سال هم خدمت کند؛ اما تا اينجا نيايد، متوجه سختي کار نمي شود. شما بايد بياييد چند روز اينجا بمانيد تا سختي را متوجه شويد.»
يکي از آنان هم وقتي صحبت از سختي کار مي شود، مي گويد، قصد دارد قيد اين کار را بزند و درخواست انتقال داده و در بخش هاي مختلف در حال مصاحبه بوده و دنبال بهبود شرايط کار و زندگي است.
ديگري نيز با اين توضيح که يکي از همکاران ما از روي داربست افتاد و کمرش شکست و هنوز در خانه است، مي گويد: «ممکن است حادثه سانچي براي هر کدام از ما اتفاق بيفتد؛ هر چند اميدواريم تکرار نشود.»
ساعت کار، گرما، طولاني بودن زمان کارو رفت و آمد در فصول مختلف از ديگر مواردي است که به آن اشاره مي شود.
جنس کار روی سکو و سختی های آن باعث شده تا نیروهای پیمانکاری شاغل روی سکو درد دل های بیشتری داشته باشند. حرفشان از اختلاف حقوق با نیروهای رسمی، آن هم در شرایطی که کار یکسان و مشابهی را انجام می دهند. می گویند چرا در یک محیط باتحصیلات و کار و تخصص یکسان باید این همه اختلاف باشد.
حرف هادی علیپور، اپراتور بهره برداری سکوی رشادت هم مشابه سایر همکاران پیمانکار اوست که می گوید: « بیشترین دغدغه، تبعیض و بی عدالتی میان رسمی ها و پیمانکارهاست که 2 میلیون و 800 حقوق می گیرند. در بحث مزایا و پاداش هم اولویت با رسمی هاست. پیمانکارها دیده نمی شوند.»
یکی دیگر هم با اعلام تفاوت وضعیت پیمانکارها و رسمی ها توضیح می دهد: «سقف اضافه کاری ما 30 ساعت است و آنها 80 ساعت و از سویی رقم اضافه کار نیروی پیمانکار و رسمی اختلاف زیادی با هم دارد.»
امين اسدي از نيروهاي جوان سکوي رشادت که در بخش تعميرات مکانيک مشغول است، اشاره مي کند: کار در دريا فراتر از خشکي است. استرس زياد و رفت و آمد با هليکوپتر است. حقوقي که مي گيرند، ناچيز است. او مي گويد: از وزير نفت مي خواهيم نگاه جديدي به بهتر شدن شرايط اقماري، بخصوص سکوهاي اقماري داشته باشند.
آن ديگري هم اشاره مي کند: با کار روي سکو واقعا از لحاظ روحي و جسمي خسته مي شويم. فشار کار زياد است. کار ما را آسان نبينيد. دوست داريم يک اميدي به ما بدهند. 20 سال است که روي سکو کار مي کنيم و هنوز پيمانکار هستيم.
يکي ديگر از آنان هم نگاه متفاوت تري دارد و مي گويد: «وقتي از سکو دور مي شوم، حس دلتنگي به آن پيدا مي کنم. از شلوغي و هرج و مرج شهر گريزانم. بعد رواني هم مي تواند باشد. در اروپا اگر کسي 5 سال در سکو فعاليت داشته باشد، حق راي، شهادت و دادگاه را از دست مي دهد، شايد به اين دليل که سال ها در انزوا زندگي کرده است.»
همکار او هم از مسئولان مي خواهد، بيايند از نزديک سختي کار و تلاش آنها را ببينند و بعد درباره مسائل شغلي ما تصميم بگيرند.
يکي از مهندسان هم با توضيح اين مشکلات مي گويد: «از 45 نفر هم دوره من 32 نفر خارج از ايران مشغول کار شده و خيلي هم راضي هستند.»
به عقب بر مي گرديد؟
در طول سفر با حمداني مطلق، هم صحبت مي شوم که ديگر عطاي کار را به لقايش بخشيده و بازنشسته مي شود. درباره انتخاب کار روي سکو که سوال مي کنم، مي گويد: «انتخابي نبوده، قسمت ما با دريا نوشته شده. سال 61 اطلاعيه استخدام داده بودند که به صورت قراردادي مشغول به کار شدم.»
درباره سختي کار که سوال مي کنم، توضيح مي دهد: هر کاري سختي خود را دارد، دوران دفاع مقدس روي سکو بوديم و در زمان جنگ هم از خانواده اطلاع نداشتيم. سکوي رشادت بارها بمباران شد و در آن ايام من در استراحت بودم. همکارانم روي سکو شهيد شدند و حتي جسدشان هم به زادگاه شان نرسيد. با بازسازي سکوي رشادت دوباره آن را راه اندازي کرديم. مي گويد: «سکو خانه دوم ماست؛ نيمي از عمرمان را روي سکو گذرانده ايم.»
از او مي پرسم، اگر به دوران جواني بازگردد، باز هم اين شغل را انتخاب مي کند که پاسخ منفي مي دهد و مي گويد: «شغل اقماري را انتخاب نمي کنم؛ براي خانواده، هم سخت است و هم طاقت فرسا.»
اين سوال را از ديگر ساکنان سکوي رشادت هم مي پرسم که برخي پاسخ ها مثبت و بيشتر هم انتخاب شغل ديگري است. يکي از قديمي هاي سکو مي گويد: «اين صنعت را انتخاب مي کنم اما اين کار را نه!» دليل آن را که مي پرسم، توضيح مي دهد: «اصلا قدر کار ما را نمي دانند.»
از مطالبه اش سوال مي کنم، به اين جمله اکتفا مي کند: «بارها گفته شده و تکرار آن هم فايده اي ندارد، خودشان مي دانند؛ نيازي به گفتن نيست.»
يکي از آنها مي گويد: «اگر به گذشته برگردم، باز همين شغل را انتخاب مي کنم. علاقه خاصي به دريا، نفتکش و کشتي دارم، خانواده ما نفتي هستند.»
آن ديگري مي گويد: براي يک پروژه آمدم، ابتدا فکر نمي کردم بمانم؛ پيش خودم مي گفتم اولين و آخرين بار است؛ اما چون شرايط کاري مناسبي فراهم نشد، به ناچار ماندم و مترصد کار جديد هستم. به وزير نفت هم نامه نوشتم و مشکلات را گفتم.»
درس روي سکو بودن
سفر به سکوي رشادت رو به پايان است. با آنکه اولين سفرم به يک سکوي نفتي نيست؛ اما با شنيدن حرف هاي مردان نفتي و مشاهده نوع کارشان، بايد گفت هر سکوي نفتي داستان خاص خود را دارد. وقتي از آنها مي پرسم که از کار روي سکو چه درسي گرفتيد؛ حرف بيشترشان مشابه است که مي گويند: درس صبر و بردباري.
جرثقيل ما را براي بازگشت با بسکت به کشتي منتقل مي کند. مردان نفتي براي خداحافظي ما را بدرقه مي کنند. صدايي بلند شنيده مي شود: «دوباره به اينجا بياييد». اين جمله در گوشم پرصداست که قسمت ما با دريا نوشته شده و به اين فکر مي کنم که زندگي روي آب و نفت، دنياي ناشناخته اي است که تنها از دور زيباست؛ اما در شکل واقعي آن...