روز جهانی «عصای سفید» که از ندیدن و جور دیگر دیدن می گوید

ز چشم  دل چه دانی؟

مشعل: «نگاه کردن» و «ديدن»؛ يکي از تجربه هاي بي نظير زندگي و يکي از قويترين حس هاست که با آن مي توانيم درکي بيشتر و نزديکتر از پيرامون و لذت ها و زيبايي هاي دنيا داشته باشيم. اين حس براي شما چقدر اهميت دارد؟ چقدر قدر آن را مي دانيد؟ چقدر به نبودنش فکر کرده ايد؟ و چقدر از آن را هنوز داريد؟

«نگاه کردن» بر «ديدن» برتري دارد؛ تا نگاه نکنيد، نمي توانيد متعالي تر و عميق تر به اطرافتان بپردازيد و اين يعني با عضوي از بدن مواجهيم که نبودش اختلالي قابل توجه در ما ايجاد مي کند. ميليون ها نفر همين حالا در سراسر دنيا هستند که اين توانايي را به شکل مادرزادي يا در اثر بيماري يا حادثه ندارند يا از دست داده اند و با اين نوع معلوليت به زندگي خود ادامه مي دهند. بسياري از دانشمندان و بسياري از آنهايي که ديگر توان ديدن نداشتند، در قرون گذشته تا امروز روش ها و ابزارهايي براي بهتر شدن شرايط نابينايان اختراع و ايجاد کرده اند که لازم است به اين روش ها بيشتر توجه شود. روزي از روزهاي سال را براي اين يادآوري تعيين کرده اند تا مادر همه نقاط جهان يادمان بماند افرادي در اطراف ما با شرايطي متفاوت وجود دارند. 23 مهر (15 اکتبر) را روز جهاني نابينايان يا قانون «عصاي سفيد» نامگذاري کرده اند. جيمز بيگز، عكاس انگليسي، در سانحه اي بينايي خود را از دست داد و از آن به بعد براي تردد در شهر و آسيب کمتر، از عصاي سفيد استفاده کرد تا توجه مردم را در خيابان به خود جلب کند و پس از آن بود که چند پژوهشگر روي اين موضوع و تبديل آن به قانون عصاي سفيد کار کردند.

واقعيت اين است که خيلي ها درباره شهروندان نابينا و نحوه کمک به آنان در محيط هاي اجتماعي و عمومي، اطلاعاتي اندک و محدود دارند و مهمتر اينکه قانون عصاي سفيد همانند بسياري از حقوق شهروندي به شکلي محدود و اشتباه در دسترس و اطلاع شهروندان قرار مي گيرد. در دوره معاصر و پيش از آن افراد موفق و خوشنام زيادي بودند که در عين نابينا بودن، موفقيت هايي چشمگير داشته اند، اما ما و فرزندانمان آنها را نمي شناسيم. عصاي سفيد، نقشي مهم در زندگي يک نابينا دارد؛ به همين دليل توجه به آن براي همه ما لازم است و اگر عصاي سفيد فرد نابينا را در محيط هاي شلوغ شهري نبينيم، در واقع اين ما هستيم که نابيناييم. در ادامه به نکاتي مي پردازيم که در ارتباط با نابينايان بايد رعايت شود؛ نکاتي که به ما يادآوري مي کند همه افراد سهمي يکسان از زندگي دارند.

- دولت ها در قوانيني که مربوط به معلولان است، ﻣﻮظفند ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن را ﺑﻪ ﻣﺸﺎرﮐﺖ در اﻣﻮر دوﻟﺘﯽ ﺗﺸﻮﯾﻖ و شرايط شاغل شدن را براي آنان فراهم کنند.

- بر اساس قانوني که در سال1396 تصويب و اجرايي شد، معلولان ويلچري و «عصا سفيد» به منزله عابرپياده محسوب مي شوند و طبق اعلام پليس راهور ناجا رانندگاني که قانون عصاي سفيد را رعايت نکنند، 100هزارتومان جريمه مي شوند. بر اساس اين قانون، چنانچه فرد نابينا عصاي خود را به رانندگان نشان دهد، به منزله ايست براي راننده محسوب مي شود و راننده ملزم به ايست کامل تا عبور فرد نابيناست.

  محيط هاي شهري براي معلولان و کم توانان و از جمله نابينايان مي بايد مناسب سازي شوند تا کمترين مزاحمت و خطر متوجه آنان نشود.  در عين حال راﻧﻨﺪﮔﺎن وﺳﺎﯾﻞ ﻧﻘﻠﯿﻪ عمومي و شهروندان بايد در اماکن عمومي، رعايت حال ﻧﺎﺑﯿﻨﺎﯾﺎن را بکنند و اولويت را به افرادي بدهند که از ﻋﺼﺎي ﺳﻔﯿﺪ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ.

- در محيط هاي شهري، قوانين و علائمي براي افراد کم توان و معلول و از جمله نابينايان در نظر گرفته شده است که در کنار احترام به قوانين ديگر شهروندان، تکميل مي شود. چراغ هاي راهنمايي زنگ دار، يکي از همين موارد است. درعين حال برخي علائم راهنمايي و رانندگي مانند خط سفيد عابر پياده که براي همه عابران پياده است، در مواردي مانند عبور نابينايان با توجه رانندگان موثر مي شود، زيرا نابينايان تنها از خطوط عابر پياده عبور مي کنند و اين معبر براي آنها حياتي است.

- هنگامي که نابينايي از شما نشاني مي پرسد، به جاي اين که به او بگوييد به راست يا به چپ، بگوييد به سمت دست عصاي سفيد يا سمتي که عصا نداريد.

- نابينايان تنها يک کمبود جسمي دارند و آن نقص در قوه بينايي است. ديگر حواس و توانايي هاي يک نابينا برقرار است و لازم نيست با او به عنوان يک فرد کم توان با ترحم برخورد کنيد. با فرد نابينا همانند يک معلول ذهني و حرکتي برخورد نکنيد.

- نابينايان به دليل شرايطشان، از قوه شنيداري و ابزار و تجهيزاتي که با شنيدن به آنها کمک کند، استفاده زيادي دارند و به جاي تلويزيون، از برنامه هاي راديويي، فايل هاي صوتي، پادکست ها و... استفاده بيشتري دارند. نابينايان با خطي که «خط بريل» خوانده مي شود، توانايي خواندن و نوشتن هم دارند و سال هاست يکي از ضمائم اصلي روزنامه دولتي ايران، به نام «ايران سپيد» با خط بريل براي مخاطبان نابينا منتشر مي شود.

- در برخورد و ملاقات با فرد نابينا، در محيط هاي عمومي، دوستانه و فاميلي همان ابتداي ورود، همه افراد حاضر در جمع را بلند و کامل معرفي کنيد و متقابلا فرد نابينا را هم معرفي کنيد. حتي اگر هر فرد با صداي خودش نامش را بلند بگويد، زيرا در ادامه ارتباط مي تواند صداها را تشخيص دهد. در صورت امکان، حتما فرد نابينا را در بحثتان مشارکت دهيد.

- هنگام ورود يا خروج از جمع دوستانه و فاميلي يا محيط کار، ورود يا خروجتان را بلند اعلام کنيد تا فرد نابينا از حضور يا عدم حضورتان اطلاع يابد. لوازم منزل يا ابزار و تجهيزات محدوده اتاق، محيط کار يا خانه فرد نابينا را بدون اطلاع و هماهنگي او تغيير ندهيد، زيرا آنها بر اساس محاسبات ذهني قبلي خود، لوازمشان را پيدا مي کنند و اين تغيير، محاسبات آنها را به هم مي ريزد.

- هنگام صحبت با فرد نابينا آرام و معمولي صحبت کنيد. قبل از اينکه در محيط خصوصي يا عمومي به آنها کمک کنيد، از آنها بپرسيد که نياز به کمک دارند يا نه و اگر اجازه دادند، به آنها کمک کنيد و به خصوص از تماس بدني با آنان خودداري کنيد. اينکه دست آنها را براي عبور از خيابان بگيريد، شايد احساس خيرخواهي به شما بدهد، اما اگر خودشان دوست نداشته باشند، با اين کار عزت نفس آنها زير سوال مي رود.

 

اگـر مـن جـان دهـم يا جان ستانـم

مـژده بـده، مـژده بـده، يـار پـسنديد مـرا   سايه او گـشتـم و او بـرد به خورشـيد مـرا

جـانِ دل و ديـده مـنم، گريه خنديده منم                 يـارِ پسـنديـده مـنم، يـار پســنـديد مـرا

کـعبه مـنم، قبله منم، سوي من آريد نـماز               کـان صـنمِ قـبله نما خـم شد و بوسيد مرا

پـرتو ديـدار خـوشش تـافته در ديـده من آيـنه در آيـنه شـد ديــدمـش و ديـد مـرا

آيـنه خـورشـيد شـود پيش رخ روشـن او                 تـابِ نـظـر خـواه و ببـين کـاينه تابـيد مرا

گـوهرِ گـم بـوده نـگر تـافته بر فرق فـلک گـوهـريِ خـوب نـظر آمـد و سـنجيد مـرا

نـور چـو فـواره زنـد بوسـه بر اين باره زنـد               رشـکِ سـليـمان نگر و غيرتِ جمشيد مـرا

هر سحر از کاخ کرم چون که فرو مـي نگرم                بـانگِ لـک الحـمد رسـد از مه و ناهـيد مـرا

چـون سـر زلفش نکشم سـر ز هواي رخ او                بـاش کـه صد صبح دمد زين شب اميد مـرا

پـرتو بـي پيرهـنم، جـان رهـا کـرده تـنم تـا نـشـوم سـايـه خـود بــاز نيـابـيـد  مـرا

 هوشنگ ابتهاج

 

«اشتياق» هنوز هم شنيدني است

  تيتراژ زيباي سريال تاريخي «کيف انگليسي» را به ياد داريد ؟ شايد تا آن زمان کمتر مخاطبي صداي عليرضا قرباني را مي شناخت. صدايي که در سال 1379 با اولين آلبوم يعني «اشتياق» به بازار موسيقي وارد شد و تا امروز به عنوان يکي از پرمخاطب ترين خواننده هاي موسيقي کلاسيک شناخته مي شود و طرفداران خودش را دارد. قرباني اين آلبوم را با اشعاري از فريدون مشيري و فخرالدين عراقي و آهنگسازي فرهاد فخرالديني ارائه داد. «اشتياق» اولين محصول ارکستر موسيقي ملي ايران بود که «سروش» آن را منتشر کرد.

 

مغزهاي کوچک زنگ زده

يکي از فيلم هايي که در سي و ششمين جشنواره فيلم فجر، بيشترين تعداد سيمرغ هاي بلورين را از آن خود کرد، مغزهاي کوچک زنگ زده بود که اين روزها در حال اکران در سينماهاي تهران و کشور است. هومن سيدي، کارگردان جواني که خودش بازيگري مي کند، نويسنده و کارگرداني فيلم و سعيد سعدي، تهيه کنندگي آن را به عهده داشته است. نويد محمدزاده و فرهاد اصلاني، دو بازيگر سيمرغ دار سينماي ايران، نقش دو برادر را در اين فيلم بازي مي کنند. اين فيلم، گوشه اي از زندگي فقيرترين مردم ايران را که دچار انواع بزهکاري مي شوند، به تصوير مي کشد. مغزهاي کوچک زنگ زده، از 4 مهر روي پرده سينماهاي کشور رفته و مي توانيد آن را تماشا کنيد.

 

ببخشيد تا آرام باشيد

انتقام، اگر چه آرام کننده است! اما او هم ناپايدار است، هم آرامش کاذب ايجاد مي کند، ضمن اينکه کار انسان هاي ضعيف است که کارها را به خدا واگذار نمي کنند. بنابراين بهتر است بخشنده باشيد؛ اما اگر خواستيد انتقام بگيريد، آن را به خدا واگذار کنيد.

نقل شده است: مرحوم شاه آبادي (ره) گاهي به کساني که به او بي احترامي يا توهين مي کردند، به آرامي پاسخ مي داد و در واقع توهين آنها را با توهين پاسخ مي گفت؛ البته بدون اينکه طرف مقابل صداي آن مرحوم را بشنود. فرزند مرحوم شاه آبادي علت را از پدر پرسيد که شما با اين مقام معنوي چرا چنين مي کني؟ گفت: پسرم من از روزي که انتقام خدا را با چشم خود ديدم، بنا را گذاشتم که چنين کنم. ماجرا از اين قرار بود که روزي به حمام (عمومي) رفته بودم. وارد خزينه شدم. آب سرريز شد و کمي به سرو روي يکي از افسران پهلوي (شاه ايران) ريخت. وي بشدت بر افروخته شد و به من توهين کرد. من که در جمع حاضران نخواستم و شايد نتوانستم پاسخ او را بدهم، به آرامي گفتم واگذارت مي کنم به خدا. از حمام بيرون شدم و به منزل آمدم. ساعتي بعد فردي به منزل ما مراجعه کرد و درخواست کرد که به در حمام بروم. علت را پرسيدم. گفت خود خواهي ديد. آن افسر را ديدم که به هنگام بالا آمدن از پله هاي حمام نقش بر زمين شده و زبانش بند آمده بود. گويي لال از مادر زاده شده بود! با ايما و اشاره از من طلب عفو کرد. دعا کردم و از خدا خواستم او را ببخشد. تا دعاي من خاتمه يافت، زبان در کام او به حرکت درآمد و به دست و پاي من افتاد. از آن روز وقتي کسي توهين يا اساعه ادبي به من کند، او را به خدا واگذار نمي کنم. خودم به آرامي پاسخش را مي دهم تا خدا انتقام نگيرد که او منتقم بزرگي است.

 

شرقِ غرب

اين کتاب، روايتي است از بلغارستان در زماني که عثماني بر آن مسلط شده بود. ميروسلاو پنکوف به عنوان نويسنده، روايتش را در هفت داستان کوتاه تکان دهنده و تلخ جمع کرده است.شخصيت هاي داستان ها براي مخاطب ملموس و نزديک هستند و روايت ها را مي توان از خلال جزيياتي که تصويرسازي مي شوند، همزادپنداري کرد. نثر داستان، تلفيقي از طنز، تلخي و غمگيني است و شخصيت ها در زمان و لحظاتي که مخاطب انتظار ندارد، رها مي شوند و همين مخاطب را تحت تاثير قرار مي دهد؛ هرچند فضاي داستان، تلخي را مي افزايد؛ اما نثر قوي و بديع با روايتي دلنشين و ترجمه اي خوب از محمدحسين واقف، شما را از ادامه خواندن کتاب دلزده نمي کند. به نظر مي رسد در جريان خواندن داستان هاي اين کتاب، مخاطب سريع داستان بعدي را شروع مي کند تا جريان داستان از دستش خارج نشود.

در بخش هايي از کتاب آمده است:

 در دهکده به مدرسه مي رفتم و بعد از ظهرها در مزارع به پدرم کمک مي کردم. پدرم يک ام تي زد -50 مي راند؛ تراکتوري ساخت مينسک. من را روي پايش مي گذاشت و وادارم مي کرد فرمان را بگيرم. فرمان مي لرزيد و دست هايم را مي کشيد و تراکتور به صورت اريب زمين را شخم مي زد و خطوطي کج و معوج پشت سر باقي مي گذاشت. مي گفتم: «دستم درد گرفت، فرمونش خيلي سفته.» پدرم مي گفت: «ناله رو بس کن دماغ، تو فرمون رو نگرفتي. تو گلوي زندگي رو گرفتي. پس خودت رو جمع و جور کن و اين بي صاحب رو خفه کن، چون اين بي صاحب مي دونه چطوري تو رو خفه کنه.»

***

مي خندم و بعد معذرت خواهي مي کنم. چيزي که از سياستمدارهاي مان ياد گرفته ام، اين است که شما مي توانيد هر چيزي بگوييد يا تقريبا هر کاري کنيد، مشروط بر اينکه بعد عذرخواهي کنيد. يا چنان که اغلب اتفاق مي افتد، پيشاپيش.