گفت وگوی «مشعل» با معلم پژوهشگری که از دانشگاه به صنعت نفت آمد

از توسعه دانش تا صیانت از سرمایه ملی

از در اتاق که وارد مي شوي، مي داني که کلي حس خوب در انتظارت است. هميشه جواب سلامت را رسا و بلند مي دهد، نظم اتاقش توجه ات را جلب مي کند و  هر گوشه را که نگاه مي کني، گل و گياه مي بيني که با شيوه اي خاص در اتاق چيده شده است. همه اينها ناخودآگاه رغبت تو را براي حضور در اتاق مرد دانش پژوه اداره بيشتر مي کند. ديوار اتاقش جاي خالي ندارد؛ مدارک تحصيلي، تقديرنامه ها و گواهي نامه هاي مختلف علمي که با نظم خاصي کنار هم چيده شده اند. وقتي قرار مصاحبه مي گذاري، ناخودآگاه به ياد ضرب المثل معروف «درخت هر چه پربارتر، افتاده تر» مي افتي. او معتقد است: «هر کجاي اين کره خاکي که هم نوعي به من نياز داشته باشد، در خدمتم» اين حرف او مصداق کامل فرمايش حضرت علي(ع) است که »ارزش مرد به چيزي است که آن را نيکو مي داند.» با دکتر مجيد اسدنيا، رئيس واحد بازرسي فني منطقه جنوب شرق خطوط لوله و مخابرات به گفت و گو نشسته ايم که مشروح آن را در ادامه مي خوانيد:

  از سن، تحصيلات و روند کاري خود بگوييد؟

متولد فروردين سال 56 هستم و 41 سال سن دارم. تحصيلاتم را در مقطع کارشناسي رشته مهندسي مکانيک در دانشگاه فردوسي مشهد، کارشناسي ارشد در رشته مهندسي سيستم هاي انرژي گرايش مدل سازي در دانشگاه صنعتي شريف گذراندم و دکتراي تخصصي (PHD) خود را در همين رشته، سال 96 با معدل 25/19 و دانشنامه با درجه عالي از دانشگاه علوم و فنون نوين دانشگاه تهران گرفتم.

 از چه سالي وارد صنعت نفت شديد و چه سوابق تدريسي داريد؟

از سال 81 تا سال 87 عضو هيأت علمي رسمي دانشگاه بودم و سال 87 از طريق جذب نخبگان پذيرفته و در منطقه جنوب شرق مشغول به کار شدم و از آن سال به بعد به صورت حق التدريس همچنان با دانشگاه همکاري دارم.

  به شما عناوين مختلف مسؤوليتي تفويض شده است، مي توانيد نام ببريد؟

سمت رسمي من مسؤول واحد بازرسي فني است و کارهاي جانبي ديگري نيز عهده دار هستم، مثل مسؤول دفتر مهندسي کيفيت و بهره وري، دبير شوراي پژوهش و فناوري، دبير کميته حفظ حريم خط و معاون علمي و پژوهشي پايگاه بسيج منطقه.

  فکر مي کنيد حضور در دانشگاه با صنعت نفت چه تفاوت هايي دارد و از اينکه کار در صنعت نفت را انتخاب کرديد، پشيمان نيستيد؟

حضور در صنعت نفت را آگاهانه و با برنامه ريزي انتخاب کردم. محيط دانشگاهي به تنهايي نمي تواند به رشد توانمندي ها کمک کند. هر چند مسير دانشگاه هم به روي من بسته نيست و هنوز در دانشگاه تدريس دارم؛ اما مي بينم کار در صنعت نفت نسبت به هفت سالي که در دانشگاه بودم، بيشتر موجب افزايش دانش و تجربه کاري ام شده و از اين انتخاب خوشحال هستم.

 چه روندي در تدريس دانشگاهي داشتيد؟

در مراکز علمي متعددي در سطح شهرستان رفسنجان، حضور داشته و به تدريس مشغول بوده ام. سال 81 شروع کارم در دانشگاه بود. سپس در دانشگاه علمي کاربردي مشغول تدريس شدم و همزمان در دانشگاه ولي عصر (عج)، آزاد اسلامي و ميثاق به شکل حق التدريسي در خدمت دانشجويان بودم و در مقاطع تحصيلي متفاوت اعم از کارداني، کارشناسي و کارشناسي ارشد تدريس کرده ام و نزديک به 17 سال است که افتخار حضور در محيط دانشگاه را دارم.

  بيشتر در چه گرايش هايي تدريس کرديد؟

در دروس مختلف رشته هاي مربوط به مهندسي مکانيک، گرايش ساخت و توليد، مهندسي صنايع، گرايش ايمني صنعتي و همچنين معماري تدريس داشتم. در رشته مکانيک خودرو نيز درس هاي مرتبط با مکانيک را تدريس کرده ام و يک مقطع کوتاهي هم در بعضي درس هاي رشته مديريت به تدريس اشتغال داشتم.

 بنابراين حوزه تدريس شما تنها مربوط به محفوظات ذهني نبوده، بلکه بيشتر کاربردي بوده است؟

در آموزش، ناچار به تدريس محفوظات هم هستيم؛ اما خروجي تدريس در رشته مکانيک، کاربردي و عملي است. بخشي از دورس، تئوري هستند؛ اما براي ايجاد نگرش، تغيير رفتار، ايجاد بينش و دانش در خصوص مسائل مکانيکي، کار عملي نيز لازم است.

 کدام يک زمينه علاقه خودتان است؟

چون من تحصيلاتم در زمينه انرژي است، دروس مرتبط با مباحث انرژي مورد علاقه ام است و به طور ويژه، به تدريس مباحث آنتروپي و اگزرژي در ترموديناميک علاقه دارم.

 فکر مي کنيد طي اين 17 سال تدريس چه تغييري از لحاظ علمي کرده ايد؟

سعي کرده ام هر روز موضوع جديدي ياد بگيرم که يکي از بهترين کارها تدريس است و البته کاري حساس و پر مسؤوليت به شمار مي رود. عمر و وقت انسان ها ارزشمندترين سرمايه انساني آنهاست و اين سرمايه در اختيار استاد قرار مي گيرد. اکنون که 17 سال از زمان آغاز تدريسم مي گذرد، با خودم مي گويم که نکند جايي بدون آمادگي سر کلاس رفته و موجب ضرر و زيان به دانشجويان شده باشم؟ کسي که وارد حوزه تدريس مي شود، بايد بداند که ارزشمندترين سرمايه ديگران را در اختيار دارد، پس بايد برايش وقت بگذارد. تدريس وقت گذراني يا صرفا براي اينکه شما داراي شغلي باشي، نيست؛ بلکه کاري است که آثار آن تا هميشه باقي مي ماند. شاگردهايي که شما تربيت مي کنيد، از رفتار و اخلاق شما الگو مي گيرند و تأثير يک حرف يا عمل خوب يا بد تا ابد باقي است.

 شما در منطقه، هم براي همکاران و هم در دانشگاه تدريس داشته ايد. تفاوت ها و شباهت شان را در چه مي دانيد؟

در محيط هاي کاري، بايد بر مسائل کاربردي تسلط داشت و مسائل تئوريک زياد به درد نمي خورد و مدرس دوره هاي آموزشي داخلي نيز بايد داراي ديد وسيع بوده و با برخورداري از اطلاعات فني و تکنيکال، بر مسائل کاربردي و علمي تسلط داشته باشد. هر چند روحيات همکاران نيز با دانشجوها و ميزان آمادگي آنها متفاوت است. دانشجو ها معمولاً از لحاظ ذهني آماده تر هستند. دغدغه ها و مشغله هاي فکريشان کمتر است. از طرف ديگر روابط شاگرد و معلمي در دانشگاه پررنگ تر است؛ اما تدريس در شرکت از نوع به اشتراک گذاري اطلاعات است تا رابطه شاگرد و معلمي. يعني تدريس براي همکاران بيشتر از جنس همفکري و با همديگر بحث و گفت و گو کردن در مورد مسائل کاري است و شما به عنوان مدرس، از يک جايگاه بالاتر، دانش و تجربه خود را به آنها منتقل مي کنيد و به اشتراک مي گذاريد. رابطه شاگرد و معلمي به آن معنا در محيط کاري وجود ندارد.

 بيشتر در چه زمينه اي تدريس داريد؟

مباحث مربوط به انرژي و يک دوره هم نرم افزار کتيا و هيدروليک صنعتي را تدريس کردم و اکنون بيشتر روي تدريس استانداردهاي انرژي متمرکز هستم.

 آيا همزمان با تدريس، به فکر پيشرفت علمي هم هستيد؟ تاليف کتاب يا مقاله داشته ايد؟

فعاليت جدي من در زمينه توليد محتواي علمي از دوره دکترا شروع شد و پيش از آن، توليد محتوا به صورت رسمي نداشتم؛ هر چند قبل از آن در زمينه ديگ هاي بخار صنعتي با همکاري يکي از استادان دانشگاه کتاب کوچکي نوشتيم؛ اما نوشتن مقالات علمي را از دوره دکترا شروع کردم که در دوره دکترا يک بخش آن ضرورت است و بايد باشد و دانشکده علوم و فنون نوين دانشگاه تهران، نوشتن حداقل دو مقاله ISI براي فارغ التحصيلان دوره دکترا را الزام کرده است. بعد از اين دوره هم کار در زمينه مايع سازي هيدروژن را ادامه دادم و در زمينه تحليل هاي اگزرژي اقتصادي و محيط زيستي مقالاتي نوشتم که همه در ژورنال هاي معتبر با Impact Factor بالا (ضريب تاثير) که ميزان ارجاع به آن مقاله را نشان مي دهد، به چاپ رسيده است، پژوهش هاي من در زمينه مايع سازي هيدروژن ادامه داشت تا اينکه يک فصل کتابي را با عنوان فرايند مايع سازي هيدروژن در مقياس بزرگ، با همکاري يکي از استادان دانشگاه فني برلين به عنوان مؤلف اول نوشتم که چاپ شد و چند کار در مرحله داوري دارم. در حال تدوين يک مقاله درباره فرايند خورشيدي شيرين کردن آب يا نمک زدايي از آب به همراه مايع سازي دي اکسيدکربن هستم که با توجه به اقليم خشک کشورمان اگر به نتيجه برسد، کاربرد داخلي هم دارد. اين فرايند يک سيکل چند منظوره است که از انرژي خورشيدي براي شيرين کردن آب دريا استفاده مي کند، ضمن اينکه در زمينه تصفيه و پاکسازي گازهاي کارخانجات هم کاربرد دارد و اين مقاله هنوز در مرحله تدوين است.

 مقالاتي که اسم برديد در کجا چاپ مي شوند؟

مقاله شيرين کردن آب در ژورنال هاي خارجي چاپ مي شود و بستگي دارد در داخل چقدر به دنبال اين موضوع باشند که بخواهند آن را تجاري سازي کنند. پيش نويس کتاب مايع سازي هيدروژن که با همکاري يکي از استادان دانشگاه تهران نوشتيم، آماده شده است. آن را به انتشارات دانشگاه تهران داديم و قرار شد اصلاحاتي انجام دهيم که کار مي برد و متأسفانه هنوز وقت نکردم روي آن اصلاحات کار کنم.

 مايع سازي هيدروژن در صنعت چه کاربردي دارد؟

جزو فناوري هاي استراتژيک است و در صنايع فضايي، خنک سازي راکتور فضاپيماها، انرژي هسته اي، رديابي ذرات راديوکتيو در محفظه جوششBubble Chamber  و در صنايع موشکي به عنوان سوخت مايع کاربرد دارد. در داخل کشور، حتي يک سي سي هيدروژن مايع توليد نمي شود؛ زيرا بسيار HighTech است؛ هرچند فرايندها، روش ها، تجهيزات، ابعاد، اندازه ها، Material و ارتباطات مشخص است؛ اما تکنولوژي ساخت آن به طور کامل در کشور وجود ندارد؛ زيرا آن را در دماي بسيار پايين و فشار بالا توليد مي کنند. در دنيا کشورهاي خاصي، تکنولوژي توليد آن را دارند و براي سوخت خودرو تجاري سازي شده است و از هيدروژن مايع براي سوخت خودرو استفاده مي کنند. هيدروژن وقتي مي سوزد، آب توليد مي کند و خروجي اگزوز ماشين به مايع تبديل مي شود. هيدروژن چگالي بالايي دارد و محتواي انرژي هيدروژن مايع، قابل مقايسه با يک ليتر بنزين نيست.

 

سلام آخر

سلام آخر، سومين آلبوم موسيقي احسان خواجه اميري است که در سال 1386 از سوي شرکت ايران گام منتشر شد. آهنگ سلام آخر جزو 40 ترانه ماندگار تاريخ موسيقي ايران قرار گرفته  و  اين آلبوم و تک آهنگ سلام آخر، از آهنگ هايي است که نسل جديد آن را فراموش نکرده است.

 

مرحمت زياد

دلواپس گذشته مباش و غمت مبــاد                              من سال هاست هيچ نمي آورم به يــاد

بي اعتنا شدم به جهان بي تو آنچنــان                            کز ديدن تو نيز نه غمگين شوم نه شاد

من داستان آن گل سرخم که عاقبـت                             دلسوزي نسيم سرش را به بــــاد داد

گفتي ببند عهد و به من اعتماد کـــن                            نفرين به عهد بستن و لعنت به اعتماد

اين زخم خورده را به ترحم نياز نيست                            خير شما رسيده به ما مرحمت زيـــاد

 فاضل نظري

 

 

سرخ پوست

سرخ پوست، فيلمي به کارگرداني و نويسندگي نيما جاويدي و تهيه کنندگي مجيد مطلبي محصول سال 1397 است. اين فيلم براي نخستين بار در سي و هفتمين دوره جشنواره فيلم فجر به نمايش درآمد و با نامزدي در 5 رشته اين جشنواره، توانست سيمرغ بلورين جايزه ويژه هيات داوران را به خود اختصاص دهد. سرخ پوست اين روزها در حال اکران در سينماهاي کشور است و مي توانيد در آن بازي هاي خوبي را با جلوه هاي ويژه تصويري ببينيد.

 

خشکسالي

نخستين رمان جين هارپر، داستاني هيجان انگيز و رازآلود است که جايزه «خنجر طلا»  بهترين رمان جنايي سال را از سوي انجمن نويسندگان جنايي کسب کرده است. قهرمان اين داستان بعد از سال ها از تبعيدي خودخواسته به شهر کوچک زادگاهش بازمي گردد و در اين هنگام است که خبر مرگ بهترين دوست خود را مي شنود و مي خواهد هرطور شده به علت مرگ مرموز او پي ببرد. کتاب خشکسالي، رماني بي نظير و درخشش نوري است در تاريک ترين گوشه يک شهر سوخته. اين اثر اولين رمان جين هارپر بود که در سال 2016 منتشر و با استقبال زيادي رو به رو شد. رمان خشکسالي (The Dry) در سال 2017 جوايز متعددي از جمله جايزه خنجر طلايي انجمن جنايي نويسان انگلستان، جايزه ادبي ويکتورين پريميِر و جايزه کتاب ناشران مستقل آمريکا را از آن خود کرد. جين هارپر (Jane Harper) در سال 2018 نيز موفق به کسب جايزه بهترين رمان جنايي - تريلر بريتانيا شد. استراليا، بدترين خشکساليِ قرن را تجربه کرده و دو سالِ پي درپي در کييِوارا، شهر کوچکي واقع در پنج مايليِ ملبورن، هيچ باراني نباريده است. پيامدهاي اين خشکسالي، زماني تحمل ناپذير مي شود که سه نفر از اعضاي خانواده هادلر به قتل مي رسند. همه تصور مي کنند لوک که پس از کشتن همسر و پسر شش ساله اش اقدام به خودکشي کرده، گناهکار است. آرون فالک، پليس فدرال، با دريافت نامه اي، پس از بيست سال به زادگاهش بازمي گردد تا در مراسم خاکسپاريِ بهترين دوست دوران کودکي و نوجواني اش، لوک، شرکت کند. او برخلاف ميلش و به درخواست خانواده مقتول، در جريانِ رسيدگي به پرونده قرار مي گيرد و به ناچار با مردمي رو به رو مي شود که بيست سال پيش او را طرد کردند؛ چرا که فالک و لوک آن زمان رازي را پنهان کرده بودند؛ اما اين راز اکنون ممکن است با مرگ لوک برملا شود. با تحقيقات گسترده اي که فالک روي پرونده  هادلرها انجام مي دهد، پرده از اسرار ديگري برداشته مي شود و سرانجام به اين نتيجه مي رسد که در شهرهاي کوچک، همواره رازهاي بزرگي نهفته است. اين کتاب صرفاً ماجراي يک قتل نيست، روايتي است از دو داستان که به فواصل زماني بيست سال رخ داده اند. ماجراي يک قتل که باعث مي شود داستاني کهنه مانند يک دُمل چرکي سر باز کند و پرده از اسراري برداشته شود که بيست سال پيش به دست فراموشي سپرده شده بودند و اکنون با برگشتن آرون فالک، همه درصدد کشف حقيقت ماجرا هستند. مقدمه کتاب خشکسالي، کمي معماگونه است و در عين حال، بخش مهمي از داستان را نيز به تصوير مي کشد. داستان با توصيف تلخ و دردناک خانه اي آغاز مي شود که هادلرها در آن به قتل رسيده اند. جملات آغازين اين کتاب، نه تنها خواننده را بشدت تحت تأثير قرار مي دهد، بلکه او را در وضعيتي دلهره آور رها کرده و وادار مي کند که داستان را دنبال کند. از نقاط قوت اين کتاب مي توان به توصيفات زيبايي اشاره کرد که نويسنده از شهر و مردم بومي آنجا ارائه کرده است. از رودخانه اي که در گذشته پُر آب بوده و اکنون به يک بستر خشک و بي حاصل تبديل شده. از مردمي که از خشکسالي به ستوه آمده اند و شرايط دشواري را پشت سر مي گذارند و با قتل سه نفر از اعضاي خانواده هادلر، شرايط براي آنها سخت تر مي شود.